چرا باید یک استارت آپ راه اندازی کنم؟(توصیه ها و تجربیات بنیانگذار توییچ)
بسیاری از مردم این سوال را از خود می پرسند: چرا باید یک استارتاپ راه اندازی کنم؟
آنها اغلب در مورد یکی یا چند مورد از حقایق زیر فکر می کنند:
- اکثریت قریب به اتفاق استارتاپ ها موفق نیستند.
- برای افراد با استعداد فنی، پیدا کردن شغل و کسب درآمد بالا نسبتاً آسان است.
- شرکت های بزرگ فرصت هایی را برای کار بر روی مشکلات بسیار دشواری ارائه می دهند که اغلب فقط در مقیاس بزرگ اتفاق می افتند.
پاسخ من به اینکه چرا باید یک استارتاپ راه اندازی کنید ساده است: نوع خاصی از افراد وجود دارند که فقط زمانی در اوج توان خود کار می کنند که هیچ مسیر قابل پیش بینی برای دنبال کردن وجود نداشته باشد، احتمال موفقیت کم باشد و مجبور باشند مسئولیت شخصی شکست را بر عهده بگیرند (برعکس اکثر مشاغل در یک شرکت بزرگ).
در اینجا نحوه یادگیری این موضوع در مورد خودم را بیان می کنم.
دبیرستان
مدرسه دولتی من از کلاس ششم تا دوازدهم به شدت رقابتی بود. دانش آموزان از همان ابتدا در مسیر تیزهوشان یا مسیر عادی قرار می گرفتند. بچه های تیزهوشان معلمان بهتر، دوره های آموزشی جالب تر و اغلب به دانشگاه های برتر پذیرفته می شدند. من باهوش بودم اما به اندازه کافی باهوش نبودم که “تیزهوش” محسوب شوم، بنابراین در مسیر عادی قرار گرفتم. چیزی که تا کلاس هشتم برایم روشن شد این بود که وقتی من در مسیر عادی قرار گرفتم، هیچ راه آسانی برای بازگرداندن این تصمیم وجود نداشت. این موضوع مرا عصبانی کرد و انگیزه داد تا وارد مسیر بالاتر شوم. من سخت کار کردم تا باهوش ترین بچه در کلاس های عادی باشم، والدینم و من مجبور شدیم از معلمانم برای توصیه برای کلاس های پیشرفته تر حمایت کنیم، و من باید در کلاس های انتخابی و باشگاه هایی که توسط دانش آموزان تیزهوشان (حقوق اساسی و مدل سازمان ملل متحد) اداره می شد برتری می یافتم. تا سال دوم دبیرستان موفق شده بودم، اما انگیزه من متوقف نشد. به جای اینکه بخواهم به اندازه بچه های تیزهوشان خوب باشم، فهمیدم که می توانم بهتر باشم. در حالی که همه بچه های دیگر ویولن می زدند، من به یک ورزشکار حرفه ای تبدیل شدم. وقتی دیگران با بی میلی کارهای داوطلبانه انجام می دادند، من به عنوان یک دانشجو به اکیپ نجات پیوستم و با آمبولانس ها به مردم شهرم کمک کردم و یک تابستان را به عنوان داوطلب در دادگاه محلی ام گذراندم. در پایان دبیرستان، تمام این تلاش ها نتیجه داد. من نمرات عالی گرفتم، در تعدادی کلاس AP شرکت کردم و در همه کالج هایی که درخواست دادم پذیرفته شدم به جز هاروارد (خدای من – برو ییل!).
دانشگاه
سپس از ییل اخراج شدم. اجازه دهید به شما بگویم چه اتفاقی افتاد. ییل مظهر نظام حاکم است و در محیط هنرهای آزاد آن احساس نمیکردم چیزی با ارزش عملی یاد میگیرم (رشته اصلی علوم سیاسی). در طول چند سال، تمام علاقه خود را به کلاس ها از دست دادم، از شرکت در کلاس ها دست کشیدم و به سرعت نمرات پایین را دریافت کردم. من نمی خواستم یک دانشگاهی باشم و احساس می کردم این همه چیزی است که ییل برای انجام آن مرا آماده می کند. تا سال آخر، نمرات ضعیف من منجر به اخراج من از مدرسه شد.
حدود 2 ماه پس از اخراج از مدرسه، ناگهان احساس عصبانیت کردم. متوجه شدم که مدرسه من، برخی از دوستانم و حتی برخی از اعضای خانوادهام فکر میکردند که من هرگز از دانشگاه فارغالتحصیل نخواهم شد. انگیزه من فورا برگشت. من راه خود را به شغل خوبی در UPenn پیدا کردم، جایی که در مورد مسائل مربوط به دولت و سیاست کار کردم و حتی به تدریس قانون اساسی کمک کردم و از دیوان عالی در جلسه بازدید کردم (دوستانم خنده دار می دانستند که ترک تحصیل ییل در UPenn تدریس کرده است).
وقتی سال من تمام شد، به مدرسه برگشتم، نمرات A گرفتم، چند دوست عالی پیدا کردم (جاستین کان یکی از آنها بود) و در سال 2005 فارغ التحصیل شدم.
Justin.tv / Twitch.tv
راهاندازی استارتآپها هرگز برنامه من نبود، اما با نگاهی به تاریخچهام در دبیرستان و دانشگاه، واقعاً نیاز داشتم که یک بازنده باشم تا برای موفقیت انگیزه پیدا کنم. استارتآپها کلاسیک بازنده هستند، ۹۹ درصد مواقع شکست میخورند. این موضوع انگیزه بخش بود که حتی برای هیجان زده ماندن نیازی به باور داشتن ایده اول خود نداشتیم (به یاد داشته باشید… ما به عنوان یک برنامه تلویزیونی واقعیت آنلاین شروع کردیم).
در طول تقریباً تمام تاریخ جاستین تیوی و توییچ، انتظار میرفت که ما ببازیم. ما در سال 2007 توسط YC تامین مالی شدیم، اما به اندازه امروز شناخته شده نبود و اکثر سرمایه گذاران ما را نادیده می گرفتند. پس از روز دمو، بدون توجه به اینکه چقدر تلاش کردیم، تنها توانستیم 180 هزار دلار سرمایه گذاری فرشته ای جمع آوری کنیم.
با ساختن کسب و کار خود، نمی توانستیم بالاترین رتبه بندی VCs را جذب کنیم، نمی توانستیم مهندسان مورد نظر را استخدام کنیم، و دائماً برای زنده ماندن در زمانی که استارتاپ های ویدیویی دیگر به صورت وحشتناکی با مصرف پول نقد و بدون توانایی کسب درآمد در نظر گرفته می شدند، مبارزه می کردیم.
در 5 نوبت جداگانه در طول 5 سال، تقریباً مردیم. یک بار، دریافت صورتحساب پهنای باند به مبلغی بیشتر از آنچه در حساب بانکی خود داشتیم، یک بار نیاز به وام از جاستین و امت، و یک بار داشتن کمتر از 2 ماه از باند فرود و 1 میلیون دلار هزینه ماهانه.
همه این سختی ها دقیقاً همان چیزی بود که برای گرسنه ماندن نیاز داشتیم. نمی توانستند ما را بکشند، ما تسلیم نمی شدیم، و 8 سال پس از شروع، موفق شدیم.
بنابراین برای کسانی از شما که به فناوری علاقه مند هستید (به ویژه افرادی که در شرکت های بزرگ کار می کنند یا برای کار در شرکت های بزرگ درخواست می دهند)، باید از خود این سوالات را بپرسید:
- آیا دوست دارم بازنده باشم؟
- آیا به دنبال چالش های سختی هستم که اکثر مردم از آنها دوری می کنند؟
- آیا زمانی که مسئولیت شخصی موفقیت یا شکست را بر عهده می گیرم شکوفا می شوم؟
اگر به هر سه سوال پاسخ مثبت دادید، پس شاید راه اندازی یک استارتاپ برای شما مناسب باشد. بسیاری از مشاغل در شرکت های بزرگ نمی توانند این تجربه را به شما ارائه دهند. برای بسیاری از افراد، هر چه مدت بیشتری در یک شرکت بزرگ کار کنند و حقوق بالایی دریافت کنند، هزینه های شخصی آنها بیشتر می شود و احتمال راه اندازی یک استارتاپ حتی اگر این هدف نهایی آنها باشد، کمتر می شود.
من نمی توانم قول بدهم که انجام یک استارتاپ فناوری شما را ثروتمند می کند (در واقع شانس ثروتمند شدن شما کم است)، اما می توانم قول بدهم که این یکی از چالش برانگیزترین کارهایی است که می توانید انتخاب کنید. این شما را فراتر از حد مجاز خود سوق می دهد، شما را مجبور می کند که سریعتر یاد بگیرید و شاید به شما نشان دهد که گاهی غیرممکن ممکن است.
منبع:https://www.michaelseibel.com/blog/why-should-i-start-a-startup