ایده های جدید احمقانه
یک نوع عقیده وجود دارد که من بسیار از بیان عمومی آن می ترسیدم. اگر کسی را که می دانستم هم متخصص یک حوزه و هم فردی منطقی است، ایده ای را مطرح کند که به نظر مضحک می رسد، بسیار تمایلی به گفتن “این هرگز کار نخواهد کرد” ندارم.
هرکسی که تاریخ اندیشه ها، و به ویژه تاریخ علم را مطالعه کرده باشد، می داند که چیزهای بزرگ چگونه شروع می شوند. کسی ایده ای را مطرح می کند که به نظر دیوانه کننده می رسد، اکثر مردم آن را رد می کنند، سپس به تدریج دنیا را تسخیر می کند.
اکثر ایده های غیرقابل باور در واقع بد هستند و می توانند با خیال راحت رد شوند. اما نه زمانی که توسط متخصصان منطقی حوزه مطرح شوند. اگر فردی که ایده را مطرح می کند منطقی باشد، می داند که چقدر غیرقابل باور به نظر می رسد. و با این حال آنها آن را پیشنهاد می کنند. این نشان می دهد که آنها چیزی می دانند که شما نمی دانید. و اگر آنها تخصص عمیقی در حوزه مورد نظر داشته باشند، احتمالاً منبع آن است.
چنین ایده هایی نه تنها برای رد کردن ناامن هستند، بلکه به طور نامتناسبی احتمالاً جالب هستند. هنگامی که فرد معمولی یک ایده غیرقابل باور را مطرح می کند، غیرقابل باور بودن آن نشانه عدم صلاحیت آنهاست. اما زمانی که یک متخصص منطقی حوزه این کار را می کند، وضعیت برعکس می شود. چیزی شبیه به یک بازار کارآمد در اینجا وجود دارد: به طور متوسط، ایده هایی که دیوانه وارتر به نظر می رسند، در صورت صحت، بیشترین تأثیر را خواهند داشت. بنابراین، اگر می توانید این نظریه را که فردی که ایده غیرقابل باور را مطرح می کند بی صلاحیت است حذف کنید، غیرقابل باور بودن آن از شواهدی مبنی بر اینکه خسته کننده است به شواهدی مبنی بر اینکه هیجان انگیز است تبدیل می شود.
چنین ایده هایی تضمینی برای کار کردن ندارند. اما آنها نیازی به این کار ندارند. آنها فقط باید به اندازه کافی شرط های خوبی باشند – به اندازه کافی ارزش مورد انتظار بالایی داشته باشند. و من فکر می کنم به طور متوسط آنها این کار را می کنند. من فکر می کنم اگر روی کل مجموعه ایده های غیرقابل باور پیشنهادی توسط متخصصان منطقی حوزه شرط بندی کنید، در نهایت جلوتر خواهید بود.
دلیل آن این است که همه بیش از حد محافظه کار هستند. کلمه “الگو” بیش از حد استفاده می شود، اما این موردی است که در آن موجه است. همه خیلی تحت سلطه الگوی فعلی هستند. حتی افرادی که ایده های جدید دارند، آنها را در ابتدا کم ارزش می کنند. این بدان معناست که قبل از اینکه به مرحله پیشنهاد آنها در جمع برسند، آنها را در معرض فیلتر بیش از حد سختگیرانه قرار داده اند.
پاسخ عاقلانه به چنین ایده ای دادن بیانیه نیست، بلکه پرسیدن سوال است، زیرا در اینجا یک راز واقعی وجود دارد. چرا این فرد باهوش و منطقی ایده ای را مطرح کرده است که به نظر می رسد اشتباه است؟ آیا آنها اشتباه می کنند یا شما؟ یکی از شما باید اشتباه کرده باشد. اگر شما کسی هستید که اشتباه می کند، دانستن آن خوب است، زیرا به این معنی است که یک حفره در مدل شما از جهان وجود دارد. اما حتی اگر آنها اشتباه می کنند، باز هم دانستن دلیل آن جالب است. تله ای که یک کارشناس در آن می افتد، تله ای است که شما هم باید نگران آن باشید.
همه اینها کاملاً واضح به نظر می رسد. و با این حال به وضوح افراد زیادی هستند که ترس من از رد کردن ایده های جدید را ندارند. چرا این کار را می کنند؟ چرا ریسک می کنید حالا مثل یک احمق به نظر برسید و بعداً مثل یک احمق، به جای اینکه فقط قضاوت را محفوظ نگه دارید؟
یکی از دلایلی که آنها این کار را می کنند حسادت است. اگر شما یک ایده جدید و رادیکال را مطرح کنید و موفق شود، اعتبار شما (و شاید همچنین ثروت شما) به همان نسبت افزایش می یابد. برخی از مردم اگر این اتفاق بیفتد حسادت خواهند کرد و این حسادت بالقوه به این عقیده تبدیل می شود که شما باید اشتباه کنید.
دلیل دیگری که مردم ایده های جدید را رد می کنند این است که راه آسانی برای به نظر پیچیده رسیدن است. هنگامی که یک ایده جدید برای اولین بار ظاهر می شود، معمولاً بسیار ضعیف به نظر می رسد. این فقط یک جوجه است. خرد پذیرفته شده در مقایسه با آن یک عقاب بالغ است.
بنابراین، حمله ویرانگر به یک ایده جدید آسان است، و هر کسی که این کار را انجام دهد برای کسانی که این عدم تقارن را درک نمی کنند، باهوش به نظر می رسد.
این پدیده با تفاوت بین نحوه پاداش دادن به کسانی که روی ایده های جدید کار می کنند و کسانی که آنها را رد می کنند، تشدید می شود. بنابراین، ارزشمند است که روی چیزی کار کنید که فقط 10٪ احتمال موفقیت دارد اگر می تواند چیزها را بیش از 10 برابر بهتر کند. در حالی که پاداش های رد کردن ایده های جدید تقریباً ثابت است؛ چنین حملاتی تقریباً به همان اندازه هوشمندانه به نظر می رسند، صرف نظر از هدف.
مردم همچنین زمانی که علایق خود را در ایده های قدیمی دارند، ایده های جدید را مورد حمله قرار می دهند. به عنوان مثال، تعجب آور نیست که برخی از منتقدان سرسخت داروین روحانیون بودند. مردم کل حرفه خود را بر روی برخی از ایده ها بنا می کنند. وقتی کسی ادعا می کند که آنها نادرست یا منسوخ هستند، احساس تهدید می کنند.
پایین ترین شکل رد کردن، صرفاً جناح گرایی است: به طور خودکار هر ایده ای را که با جناح مخالف مرتبط است رد کنید. پایین ترین شکل همه این است که یک ایده را به دلیل کسی که آن را پیشنهاد کرده رد کنید.
اما اصلی ترین چیزی که افراد منطقی را به رد ایده های جدید می کشاند، همان چیزی است که مردم را از پیشنهاد آنها باز می دارد: شیوع کامل الگوی فعلی. این فقط بر نحوه تفکر ما تأثیر نمی گذارد، بلکه بلوک های لگوهایی است که ما افکار خود را از آنها می سازیم. بیرون آمدن از الگوی فعلی کاری است که فقط چند نفر می توانند انجام دهند. و حتی آنها معمولاً در ابتدا باید شهود خود را سرکوب کنند، مانند خلبانی که در ابرها پرواز می کند و باید به ابزارهای خود بیش از حس تعادل خود اعتماد کند.
پارادایم ها نه تنها تفکر فعلی ما را تعریف می کنند، بلکه ردپای خرده نان هایی را که به آنها منجر شده اند نیز جارو می کنند، و استانداردهای ما را برای ایده های جدید غیرممکن می کنند. الگوی فعلی برای ما، آنقدر کامل به نظر می رسد که تصور می کنیم باید به محض کشف آن به طور کامل پذیرفته شود – که هرچه کلیسا در مورد مدل خورشید مرکزی فکر می کرد، اخترشناسان باید به محض پیشنهاد کوپرنیک آن را متقاعد کرده باشند. در واقع، از این دور است. کوپرنیک مدل خورشید مرکزی را در سال 1532 منتشر کرد، اما تا اواسط قرن هفدهم بود که تراز نظر علمی به نفع آن تغییر کرد.
کمی می فهمند که ایده های جدید در اولین ظاهر خود چقدر ضعیف به نظر می رسند. بنابراین، اگر می خواهید خودتان ایده های جدید داشته باشید، یکی از ارزشمندترین کارهایی که می توانید انجام دهید این است که یاد بگیرید وقتی متولد می شوند چگونه به نظر می رسند. در مورد نحوه وقوع ایده های جدید بخوانید و سعی کنید خود را به ذهن مردم در آن زمان وارد کنید. چگونه چیزها برای آنها به نظر می رسید، زمانی که ایده جدید فقط نیمه تمام بود و حتی کسی که آن را داشت فقط نیمی از آن را متقاعد کرده بود که درست است؟
اما شما مجبور نیستید به تاریخ محدود شوید. می توانید ایده های بزرگ جدید را در حال تولد در اطراف خود مشاهده کنید. فقط به دنبال یک متخصص منطقی حوزه باشید که چیزی را پیشنهاد می کند که به نظر اشتباه می رسد.
اگر باهوش و عاقل باشید، نه تنها از حمله به چنین افرادی خودداری خواهید کرد، بلکه آنها را تشویق خواهید کرد. داشتن ایده های جدید کاریست که باعث تنها شدن می شود. فقط کسانی که آن را امتحان کرده اند می دانند که چقدر تنها هستند. این افراد به کمک شما نیاز دارند. و اگر به آنها کمک کنید، احتمالاً در این فرآیند چیزی یاد خواهید گرفت.
یادداشت ها
[1] این تخصص حوزه می تواند در زمینه دیگری باشد. در واقع، چنین تلاقیهایی تمایل دارند به خصوص امیدوارکننده باشند.
[2] من ادعا نمی کنم که این اصل تا حد زیادی فراتر از ریاضیات، مهندسی و علوم سخت اعمال می شود. به عنوان مثال، در سیاست، ایده های دیوانه کننده به طور کلی به همان اندازه بد هستند که به نظر می رسند. اگرچه شاید این یک استثناء نباشد، زیرا افرادی که آنها را پیشنهاد می کنند در واقع کارشناسان حوزه نیستند. سیاستمداران کارشناسان حوزه تاکتیک های سیاسی هستند، مانند اینکه چگونه انتخاب شوند و چگونه قوانین را تصویب کنند، اما نه در دنیایی که سیاست بر آن تأثیر می گذارد. شاید هیچ کس نتواند باشد.
[3] این مفهوم از “الگو” توسط توماس کوهن در کتاب “ساختار انقلاب های علمی” او تعریف شد، اما من همچنین کتاب “انقلاب کوپرنیکی” او را توصیه می کنم، جایی که می توانید او را در حال توسعه این ایده ببینید.
[4] این یکی از دلایلی است که افرادی که کمی آسپرگر دارند ممکن است در کشف ایده های جدید برتری داشته باشند. آنها همیشه با ابزار پرواز می کنند.
[5] هال، روپرت. از گالیله تا نیوتن. کالینز، 1963. این کتاب به خصوص در درک افکار معاصران خوب است.
از ترور بلکول، پاتریک کالیسون، سهیل دوشی، دنیل گکل، جسیکا لیوینگستون و رابرت موریس برای خواندن پیش نویس های این متن تشکر می کنم.