استرایپ، یک شرکت ارائه دهنده پلتفرم خدمات پرداخت و مالی، بیش از یک دهه است که در زمینه گسترش تجارت الکترونیک با فعال کردن کارآفرینان در سراسر جهان فعالیت می کند.
در عین حال، این شرکت دیدگاه منحصر به فردی از تأثیر شرایط اقتصادی کلان متغیر بر کسب و کارها داشته است – از کوچکترین استارتاپ ها تا بزرگترین شرکت های تجارت الکترونیک که استرایپ با آنها به عنوان مشتری کار می کند.
به همین ترتیب، این شرکت نقشه راه توسعه محصول، استراتژی های ورود به بازار و تاکتیک های عملیاتی مختلف خود را در هر دو شرایط اقتصادی سالم و نامشخص وفق داده است.
پاتریک کالیسون، مدیرعامل و یکی از بنیانگذاران استرایپ، می گوید که در طول دوران های متعدد گسترش، عقب نشینی و نوسانات بین وفور سرمایه و محدودیت سرمایه که همه استارتاپ ها با آن مواجه هستند، این شرکت با پایبندی به یک اصل راهنما، به هدف خود برای پیشبرد مداوم آنچه برای کسب و کارهای جدید در سراسر جهان امکان پذیر است، پایبند بوده است.
کالیسون میگوید: «ما میخواهیم بدبین خرد و خوشبین کلان باشیم.» در طول سالها، ما همیشه به دنبال راههایی برای القای این موضوع بودهایم.»
کالیسون که در سال 2010 استرایپ را با برادرش جان تأسیس کرد، میگوید که برای کارآفرینان فناوری، این بدان معناست که توانایی تشخیص نقصهای استراتژی و انتقاد از خود در توسعه محصول را داشته باشند، در حالی که ماهیت چرخهای کسب و کار در سیلیکون ولی و فراتر از آن را تشخیص دهند.
کالیسون میگوید این تنش ساختاری است که استارتاپها را برای حرکت رو به جلو در عین حال پایبند بودن به واقعیت، انگیزه میدهد. همانطور که تاریخ نشان می دهد، داشتن این طرز فکر می تواند تفاوت بین ماندگاری در شرایط سخت یا قربانی شدن یکی از چرخه های رونق و رکود فناوری باشد.
کالیسون میگوید: «سیلیکون ولی به عنوان یک گهواره بسیار مولد و خارقالعاده برای شرکتهای فناوری جدید مشهور است، در حالی که در واقع پرتراکم ترین قبرستان جهان است.» اما وقتی به افق زمانی پنج تا 10 ساله نگاه می کنم، به نظر می رسد که شرکت های واقعاً بزرگی که دره در 40 سال گذشته ساخته است، این چرخه ها را پشت سر گذاشته اند… من گمان می کنم که به طور متوسط، این برای اکوسیستم سیلیکون ولی بسیار خوب است.
کالیسون به عنوان بخشی از مجموعه سخنرانهای Iconversations Greylock به من پیوست تا در مورد طیف وسیعی از موضوعات از جمله پیمایش در دورانهای چالشبرانگیز، مهمترین درسهای آموخته شده در روزهای اولیه استرایپ و تحول آن و چشمانداز او برای آینده بحث و گفتگو کنیم.
میتوانید مصاحبه را در کانال یوتیوب ما در اینجا تماشا کنید یا به مکالمه در لینک زیر یا در هر جایی که پادکستهای خود را دریافت میکنید، گوش دهید.
رید هافمن:
بنابراین پاتریک و من به تدریج داریم این کار را به یک عادت تبدیل می کنیم. هفته گذشته در اجلاس Master of Scale روی صحنه بودیم و فکر کردیم می توانیم این را باز کنیم. برای کسانی از شما که اجلاس Master of Scale هفته گذشته را ندیدید، پاتریک که یک استاد مقیاس است، خود را به عنوان “همستر مقیاس” معرفی کرد.
پاتریک کالیسون:
متشکرم.
خب، باشه. برای زمینه، شما می گویید: “چرا اینجا یک همستر وجود دارد؟” بنابراین من فکر می کنم این چیزی است – منظورم این است که فکر می کنم به عنوان دستورالعمل خوبی به عنوان هر چیز دیگری عمل می کند. من فکر می کنم این چیزی است که اتفاق می افتد، جایی که من نمی دانم، حدس می زنم ما اندازه شرکت را با مشخص کردن چیزها اشتباه می گیریم.
من Laszlo Bock از گوگل را نمی شناسم (که مدت ها مسئول منابع انسانی و افراد بود)، و مطمئنم که او یک مرد فوق العاده است. باز هم، من او را نمی شناسم. اما من از کتابی که او در مورد فرهنگ گوگل نوشته بود بسیار تحت تأثیر قرار گرفتم، که من آن را نخوانده ام و شاید یک کتاب فوق العاده باشد، اما-
رید هافمن:
اما شما تحت تأثیر آن قرار گرفتید، منظورتان فیزیکی است؟
پاتریک کالیسون:
درست است. خب، این فقط این است که منظورم این است که این یک کتاب است. من فکر می کنم مفهوم کتاب این است که چگونه یک فرهنگ به خوبی گوگل داشته باشیم، درست است؟
و از دیدگاه بیرونی من در این مورد، مرحله اول این است که: برای داشتن یک فرهنگ به خوبی گوگل، مانند شماره یک است – مدل کسب و کاری داشته باشید که بهترین مدل کسب و کار در جهان و به خوبی گوگل باشد. این مثل این است که: “سلام. داشتن یک فرهنگ خوب زمانی که بهترین مدل کسب و کار جهان را دارید بسیار آسان تر می شود.”
و بنابراین به نوعی مشابه، من فکر می کنم Stripe خوش شانس بوده که توسط همه این نیروهای ساختاری به جلو کشیده شده است، اما من احساس نمی کنم … من بسیار راحت تر هستم که به عنوان Hamster of Scale معرفی شوم تا هر چیز دیگری فراتر از آن.
رید هافمن:
این یکی از نکات کلیدی است که همیشه یک یادگیرنده بی نهایت باشید. و بنابراین بیایید به بخش عمیق آنچه را که اکنون کارآفرین بودن به معنای واقعی کلمه است برویم، یعنی: جنگ ها، همه گیری ها، بازارها، خدای من. پس از بیش از 10 سال بازار گاوی، ناگهان در دوران آشفته ای قرار گرفته ایم. و دوران آشفته فقط به سؤالاتی در مورد این موضوع مربوط نمی شود که “تأمین مالی سرمایه چگونه است؟”، بلکه به این موضوع مربوط می شود که “جریان مشتری شما چگونه است؟”
چه چیزی در Stripe می بینید و چه نصیحتی به کارآفرینان در این آب های ناهموار می دهید؟ ما با چیزهای واقعی شروع می کنیم.
پاتریک کالیسون:
باشه. خب، فکر میکنم امروز چیز سادهای از دیدگاه Stripe این است که فکر میکنم نرخها به طور قابل توجهی تغییر کردهاند و در نتیجه، رفتار سرمایهگذاران بسیار تغییر کرده است. و بر اساس آنچه در هزینههای مصرفکننده و حتی هزینههای تجاری میبینیم، این هنوز به طور محسوسی تغییر نکرده است.
اکنون، شاید اثرات مدلسازی وجود داشت که در آن فکر میکردیم که کشش همهگیری در واقع نوعی حالت عادی جدید ساختاری است. و معلوم می شود که نه، بهتر است به عنوان جلو کشیدن مدل شود. اما با تمام تیترهایی که در مورد اروپا می خوانید، فکر می کنید: “آیا هنوز اقتصادی در آنجا وجود دارد؟” اما نه تنها هنوز پابرجا است (منظورم این است که من یک اروپایی هستم، بنابراین خوشبختانه) بلکه نه تنها هنوز پابرجا است بلکه در حال رشد است. و بنابراین فقط به عنوان یک موضوع اساسی بسیار اساسی می آید. به نظر می رسد اقتصاد در وضعیت نسبتاً خوبی است.
ما به تازگی در Stripe یک عبارت را برگرداندیم: ما میخواهیم بدبین خرد و خوشبین کلان باشیم. و در طول سالها، ما همیشه در حال تلاش برای یافتن راههایی برای القای آن هستیم.
به عنوان مثال، زمانی که در حال نقل مکان به دفاتر جدید بودیم، به جان گفتم که می خواهم تابلوهایی از شرکت های دیگر تهیه کنم که بتوانیم در اطراف دفتر نصب کنیم، مانند National Semiconductor یا Atari یا Osborne Computer یا Sun Microsystems یا SGI و غیره.
ما میخواهیم بدبین خرد و خوشبین کلان باشیم.
رید هافمن:
این ممکن است یک گروه به اندازه کافی بزرگ باشد که در واقع آن نام ها را تشخیص دهند.
پاتریک کالیسون:
خب، درست مثل این است که سیلیکون ولی به عنوان گهواره بسیار مولد و خارق العاده برای شرکت های فناوری جدید مشهور است، در حالی که در واقع پرتراکم ترین قبرستان جهان است. و من فکر می کنم چیزی بسیار باشکوه و وحشتناک در این واقعیت وجود دارد که دفتر مرکزی فیس بوک دفتر مرکزی فیس بوک نیست، بلکه دفتر مرکزی Sun است. و Googleplex گوگلپلکس نیست، بلکه SGIplex است و ما مانند خرچنگ هستیم، فقط در حال حرکت هستیم و به درون پوستههای یکدیگر میخزیم.
اما هزارهها و نسل Zها این را نمیدانند. و بنابراین ما همیشه در حال تلاش برای یافتن این چیزهای ساختاری بودیم که میتوانستیم انجام دهیم. جان نگذاشت من کار علامت را انجام دهم. او به من گفت که من اساساً نمی فهمم چگونه انسان ها را تشویق کنم. اما ما سعی می کنیم کارهایی از این دست انجام دهیم.
و بنابراین از یک طرف، فکر میکنم برای بسیاری از شرکتهایی که در بازارهای عمومی معامله میشوند، و شاید برخی از افراد اینجا باشند، فکر میکنم. منظورم این است که من نمی توانم در مورد آن صحبت کنم. Stripe عمومی نیست. فکر میکنم این فوقالعاده سخت است و نمیخواهم نسبت به آن بیتوجه باشم. اما وقتی به افق زمانی پنج تا 10 ساله نگاه می کنم، به نظر می رسد که شرکت های واقعاً بزرگی که دره در 40 سال گذشته ساخته است، این چرخه ها را پشت سر گذاشته اند. ادبیات مشهور اندی گروو پس از این دوره های ادغام نوشته شد.
و بنابراین دوباره، نمیخواهم مثل یک کارشناس جادوگر در اینجا به نظر برسم، Stripe اکنون این کار را انجام میدهد. اما اگر خود را از Stripe جدا کنم و فقط به عنوان یک ناظر بنشینم در سال 2032، گمان می کنم این به طور متوسط برای اکوسیستم سیلیکون ولی بسیار خوب است.
RH:
در واقع من موافق هستم زیرا تا حدی سوال در مورد نحوه گذر از دوران سخت و همچنین دوران رونق را دوباره متمرکز می کند. در واقع، اگر بتوانید آن را به یک نقطه قوت تبدیل کنید، تمایز رقابتی بیشتری برای انجام آن به دست می آورید. بنابراین بیایید کمی بیشتر در مورد آن صحبت کنیم.
PC:
خب، و شما مجبور به اولویت بندی بیشتر هستید، درست است؟
RH:
بله.
PC:
نگاه کنید، حتی من مجبور به اولویت بندی بیشتر شده ام و این وحشتناک است. و در زمانهایی که سرمایه فراوان است – و من حدس میزنم که این تئاتر است، میدانید، خواستن نوعی فرهنگ «بله و» است. خوب، زمانی که سرمایه فراوان است، توسعه محصول شما نیز میتواند یک فرهنگ «بله و» باشد. و شاید تا حدودی این خوب است زیرا شما میتوانید جاهطلبی گستردهای داشته باشید. اما حتی به این دلیل که مشتریان ما، به طور متوسط، احتمالاً در دو سال آینده کمتر از گذشته سرمایه گذاری خواهند کرد، استرایپ نوعی میانگین کلی از آن دارد. ما سختتر به این فکر میکنیم که «خب، چگونه مطمئن شویم که آنچه را انجام میدهیم، نسبت به آنها به درستی کالیبره میکنیم؟» و ما تجارتهای سختیتر از سه سال پیش انجام میدهیم.
RH:
خب، و من واقعاً فکر می کنم که این چیزی است که در حرف های شما نهفته است: شما می خواهید همان سطح از جاه طلبی را حفظ کنید، اما باید از طریق یک دریچه متمرکز باشد. نه اینکه، باشه، بله ما هم می توانیم این کار را انجام دهیم. و ما هم می توانیم این کار را انجام دهیم، ما هم می توانیم این کار را انجام دهیم. همه چیز از مایکروسافت گرفته تا Series A باید متمرکزتر شود.
PC:
من فکر می کنم این درست است. بنابراین من Stripe را با برادرم جان شروع کردم. و جان رونوشت درآمد را در رختخواب می خواند و ما قبلا هم اتاقی بودیم. و بعد ما دوست دختر گرفتیم و عجیب بود و اینها.
RH:
و حالا یک همسر
PC:
و حالا یک همسر، بله. اما در هشت سال اول استرایپ، ما با هم زندگی می کردیم. با هم تکان میخوریم تا دندانهایم را مسواک بزنم یا هر چیز دیگری، و او فریاد میزد: “شما هرگز حرفهای آنها در این 10Q را باور نخواهید کرد.” و من، به عنوان یک نوجوان، واقعاً به زبان های برنامه نویسی و Lisp و این همه چیزهای دیوانه کننده علاقه داشتم، اما حداقل به نوعی آرزو داشتم که نوعی فناوری باشم. جان همیشه به تجارت علاقه زیادی داشت.
اوایل تاریخ استرایپ بود، و من به جان گفتم: «خب، ما فقط باید استرایپ را آزاد کنیم، زیرا خیلی سریعتر رشد میکنیم.» و جان مانند: «جالب است. آیا میتوانید مدل کسبوکار موجود در آن را برای من توضیح دهید؟» و، من واقعاً نداشتم. اما از نظر [دیدگاه] یک فنشناس، از نقطهنظر خلوص، فکر میکردم که بسیار قانعکنندهتر است.
به هر حال، چیزی که من فکر میکنم این بود که نوعی یین و یانگ وجود دارد، جایی که من گمان میکنم اکثر افراد در این اتاق بیشتر خود را یک فنشناس معرفی میکنند تا یک فرد تجاری. و من فکر می کنم که خوب و خوب است، و سیلیکون ولی در نهایت اکوسیستمی از فناوران است. ما نیویورک نیستیم، اما مطمئناً در طول سالها دریافتهام (و خودم به نوعی آن را تجربه کردهام)، که بسیار آسان است که بهشدت فنآور شد.
و من فکر می کنم بخشی از [این سوال] “تفاوت بین استیو جابز یک و استیو جابز دو چیست؟” منظورم این است که شما می توانید به روش های مختلف بخوانید. اما من فکر می کنم استیو جابز دو بسیار بیشتر از تکرار اول یک فرد تجاری بود. و بنابراین شاید بخشی از آن نیاز به تمرکز و بقیه موارد باشد. اما من فکر میکنم بخشی از چیزی که بسیاری از شرکتها – و دوباره Stripe را در این مورد لحاظ میکنم، بهعنوان نوعی تغییر که باید طی کنیم – این است که فقط به نوعی با اکراه اذعان نکنیم: «خوب، خوب، ما هستیم. حدس میزنم کسبوکارها.» پذیرش این واقعیت است که ما یک کسب و کار هستیم و به چیزهایی مانند نرخ های مانع و IRR بقیه به عنوان بخشی از دلیل وجودی فکر می کنیم.
تکنولوژیست شدن بسیار آسان است.
RH: بله، با اینکه، شاید IRRs کمتر و بیشتر سوال از – مشابه با نحوه انجام حلقه های مرکب در منحنی های رشد و چیزهای دیگر – حلقه مرکب در اقتصاد نیز باشد، این است که چگونه مدل کنار هم قرار می گیرد.
PC: مطمئنا. و بله. و در واقع یک کتاب وجود دارد که برخی از شما احتمالاً آن را خوانده اید. این در برخی از جناح های کوچک و کوچک کمی معروف است، “The Outsiders.” خوب، من برخی از سر تکان دادن و لبخند می بینم. و شما می توانید در مورد خطوط لوله داده و بهینه ترین راه برای انجام آن، من نمی دانم، چیز محاسبه داده تکراری، اطلاعات زیادی کسب کنید. می توانید در مورد بهینه ترین راه برای فکر کردن در مورد پروفایل های بازگشت اطلاعات زیادی کسب کنید. فکر میکنم The Outsiders بهترین تقطیر منفرد این است.
RH: و در مورد nerding out، ما به این خواهیم پرداخت که چرا Lisp زبانی بود که شما در چیزها انتخاب کردید
PC: چون بهترین است.
RH: صحبت از (ما اطلاعات زیادی را کنار می گذاریم) بدبینی میکرو، خوش بینی ماکرو. چگونه این پول نقد می شود؟ برخی از راههایی که شما به صورت فرهنگی عمل میکنید، تصمیمات میگیرید، برای جاهطلبی و نزولی برنامهریزی میکنید چیست؟ برخی از راه هایی که پول نقد می شود چیست؟
PC: چیز ساختاری که تنش سعی در هدایت آن را داشت، این است که فکر می کنم یک تناقض اساسی در طرز فکر استارتآپ و این ناهماهنگی شناختی وجود داشت. جایی که، از یک طرف، شما باید به مشکلات خود بسیار توجه کنید و روش های مختلفی را که محصول شما به طور کامل می مکد، تشخیص دهید. و اگر شما نسبت به این موضوع بی توجه باشید، اگر فقط با خوشحالی سوت بزنید، به سبک فیلم لگو، همه چیز عالی است. من واقعاً فیلم لگو را ندیده ام، اما شنیدم که یک بار به آن اشاره شده است. اما اگر شما-
RH: این درست مثل کتاب Lazlo Bock است.
PC:
دقیقا. بله. بله. بنابراین اگر نسبت به این چیزها بیتوجه هستید، بدیهی است که واقعیت خیلی زود به صورت بیرحمانهای به صورت شما سیلی میزند. فکر میکنم چالش و تنش این است که اگر ما نوعی صورت خود و یکدیگر را به این موضوع بمالیم، به راحتی میتوانیم آن را داشته باشیم، نمیدانم، روحیه خود را پایین بیاوریم. و شما به طور همزمان باید این نگرش را داشته باشید که امروز همه چیز وحشتناک است، اما ما واقعاً متقاعد شده ایم که می توانیم آن را در دو سال آینده، در چهار سال آینده، در شش سال آینده فوق العاده کنیم.
بنابراین این ایده بدبینی خرد، خوش بینی کلان، بخشی از چیزی است که ما سعی در انجام آن داریم، اذعان به این تنش و دادن اجازه ساختاری به مردم برای انتقاد شدید از آنچه امروز وجود دارد. زیرا فکر می کنم در غیر این صورت مردم کمی مردد می شوند. “نمی دانم، آیا آنها از بچه من انتقاد می کنند؟ آیا می توانند بگویند داشبورد ما مزخرف است؟” یا، “این API مزخرف است”، یا هر چیز دیگری که ممکن است باشد؟
به طور همزمان باید این نگرش را داشته باشید که امروز همه چیز وحشتناک است، اما ما واقعاً متقاعد شده ایم که می توانیم آن را در دو سال آینده، در چهار سال آینده، در شش سال آینده فوق العاده کنیم.
RH:
بنابراین کمی تمرکز خود را از این موضوع دور می کنیم. یکی از نکاتی که شما گفتید این است که اینترنت پر جنب و جوش ترین شهر جهان است و هنوز به تعادل نرسیده است. ما در کجا در تحول اینترنت قرار داریم؟ آیا هنوز در روزهای اولیه هستیم؟ آیا جاهایی وجود دارد که نیاز به اصلاح داشته باشیم؟
PC:
بنابراین در رویداد هفته گذشته ما، Masters of Scale، Hamsters of Scale، Reid پرسید –
RH:
می خواهید آن را Hamsters of Scale نامگذاری کنید. شما آن را اینجا شنیدید.
PC:
… Reid در مورد فناوری هایی که من از آنها هیجان زده هستم پرسید. و بدیهی است که بلاک چین و پهپادها و هوش مصنوعی و اینترنت اشیا و همه این چیزها وجود دارد. و من گفتم یکی از چیزهایی که من واقعاً در مورد آن خوشبین هستم و در اطراف خود می بینیم، SaaS عمودی و-
RH:
این مخاطب مناسبی برای این نظر است.
PC:
من حداقل یک تکان سر می بینم. عالی. بنابراین هر بخش از اقتصاد، نه همه بخشها، بلکه اساساً هر بخش از اقتصاد، هنوز اساساً آنالوگ، سفارشی، دست ساز و نه به معنای دست ساز جذاب و جذاب، بلکه به معنای وحشتناک ناکارآمد است. و تمام ابزارهایی که ما در نحوه تجارت خود از آنها بهره مند می شویم، فکر می کنم 97 درصد از بقیه اقتصاد هنوز از آنها بهره مند نشده اند. ما هفته گذشته با این شرکت در ایرلند ویدیویی تهیه کردیم، نام آنها Herdwatch است و نرمافزار SaaS برای کشاورزان برای مدیریت گلههای خود است. و مطمئناً امروز قبل از Herdwatch و امثال آن، گاوها در Google Sheets ردیابی نمی شوند و گاوها در Slack نیستند. اما تنها سودهای بهره وری عظیمی وجود دارد. و نه تنها در تدارکات مزرعه، بلکه در نحوه انجام بازاریابی و تطبیق و کشف قیمت و در واقع چیزهای کاملاً اساسی.
اکنون FarmLogs، شرکت دیگری که برخی از شما ممکن است با آن آشنا باشید، وجود دارد. آنها تجزیه و تحلیل محصولات زراعی و توزیع و استفاده بهینه از آفت کش ها را انجام می دهند تا سعی کنند آن را و همه چیزهای دیگر را که هم سالم و هم ارزان تر است، کاهش دهند. و در واقع معلوم می شود که اگر وارد این کار شوید، شبیه به یک بخش فناوری کشاورزی در حال رشد و آنقدر راه های مختلفی است که نرم افزار می تواند مورد استفاده قرار گیرد. اما باز هم، ما در یک نقطه بسیار اولیه در این توزیع هستیم – سیگموئید کارلوتا پرز.
بنابراین من واقعاً نمی دانستم چگونه آن را کمیت کنم، اما اگر مجبور بودم فقط یک تخمین نقطه ای از روی سرم ارائه کنم، و باز هم بر اساس آنچه از مشتریان خود می بینیم و تمام پلتفرم های مختلف بیرون می آیند تا سعی کنند به این موضوع بپردازند، فکر می کنم ما هنوز در ارقام یک رقمی هستیم، درست است؟ زیرا تمام بخش های مختلف ایالات متحده است. اما بعد، البته، نه تنها ایالات متحده یا اروپای غربی، بلکه باید تمام وسعت جهانی آن را در نظر بگیرید. بنابراین در سطح جهانی، فکر میکنم به سختی از بلوکهای شروع خارج شدهایم. پس بله، من هر چه هستم هستم.”
“به طور اساسی هر بخش از اقتصاد هنوز اساساً آنالوگ، سفارشی، دست ساز است – و نه به معنای دست ساز جذاب و جذاب، بلکه به معنای ناکارآمد وحشتناک.”
این به این معنی است که بسیاری از بخش های اقتصاد هنوز از روش های قدیمی و دستی استفاده می کنند و به طور کامل به فناوری مدرن روی نیاورده اند. این می تواند منجر به ناکارآمدی، خطاها و هزینه های بالاتر شود. با این حال، فرصت بزرگی برای شرکت های نرم افزاری وجود دارد که بتوانند محصولات خود را به این بخش ها بفروشند و به آنها کمک کنند تا به طور کارآمدتر و مؤثرتر عمل کنند.
RH:
یک خوش بین.
PC:
این واقعیت که Jerome Powell به احتمال زیاد به درستی در حال اجرای کتابچه بازی Paul Volker است، فکر می کنم به هیچ وجه نباید خوش بینی ما را در مورد چشم انداز پنج تا 50 ساله فناوری هایی که در حال کار بر روی آنها هستیم کاهش دهد.
RH:
بله، نه، فکر میکنم این همان چیزی است که قبلاً در مورد بدبینی خرد، خوش بینی کلان مطرح شد.
PC:
خوب، نگاه کن. باز هم، احساس میکنم شاید قبلاً خیلی بیخیال بودم. باز هم، من با هیچ خردی صحبت نمی کنم، بنابراین فقط هر پاسخی را در واقع به عنوان هشدار با آن در نظر بگیرید. اما به خصوص در این مورد، Stripe در سال 2010 شروع به کار کرد و دقیقاً، از طولانی ترین بازار گاوی در تاریخ اقتصادی پس از جنگ ایالات متحده بهره مند شده است. و بنابراین ما، Stripe، در دوران سخت زندگی نکرده ایم.
اما مطمئناً از تمام افرادی که با آنها صحبت کرده ام، تمام مطالبی که خوانده ام، و فقط سعی در درک اینکه چه چیزی ممکن است در آینده ما قرار داشته باشد، فکر می کنم که زمانی کسی را از آمازون استخدام کردیم که در حال توصیف چگونگی پس از شروع به کار در آمازون بود. ، سهام 70 درصد سقوط کرد. من می گویم: “اوه، این باید خیلی دردناک بوده باشد.” و او گفت: “در واقع نه، می توانستم با آن کنار بیایم. آنچه خیلی دردناک بود زمانی بود که 80 درصد دیگر سقوط کرد، آن موقع بود که شروع به احساس بدی کردم.” و آن آمازون بود. و بدیهی است که این لحظات و تاریخچه این شرکت ها تمایل ندارند تا زمانی که کتاب های Brad Stone پس از بحران و غیره نوشته می شوند، توجه زیادی را به خود جلب کنند.
و بنابراین، به همان اندازه که من بسیار خوشبین هستم، فکر می کنم که اینها… شما آنها را زندگی کرده اید. من این کار را نکردم. اما احساس من این است که این چرخه ها می توانند بسیار شدید باشند.
RH:
آنها بسیار شدید هستند و یکی از چیزهایی که فکر می کنم مهم است بدانیم این است که به همه ضربه می زند. و بنابراین توانایی افتراقی شما برای شنا کردن از طریق آن، چه آمازون، پی پال یا چیزهای دیگر باشد، در واقع چیزی است که به شما قدرت می دهد.
من یک سوال دیگر می پرسم و سپس آن را برای مخاطبان باز می کنم، فقط برای اینکه کمی وسعت بدهم. بنابراین پاتریک با خیال راحت دیدگاه همستر را در مورد موضوعات مختلف مطرح می کند، که خوب است.
بنابراین مطالعات پیشرفت: چرا مقاله Atlantic را نوشتید؟ نکته کلیدی چیست؟ لنز “چرا مهم است” چیست؟ زیرا این اتاقی پر از افرادی است که با مطالعات پیشرفت موافق خواهند بود، اما ممکن است با آن آشنا نباشند.
PC:
خوب، من گمان می کنم که همه در این اتاق در اعتقاد به پیشرفت متحد هستند – و منظورم از پیشرفت، به طور کلی، گسترده و بهبود جامعه گسترده است که ما در طول چندین قرن گذشته از آن بهره مند شده ایم – که این امکان پذیر است و مهم است. و مشروط است. منظورم این است که اگر فکر می کردید که ما فقط سوار بر یک پله برقی مرتب به سمت موفقیت هستیم، احتمالاً نیازی به راه اندازی یک شرکت نبود، شخص دیگری این کار را می کرد.
بنابراین فکر می کنم نوع ضرورت ذاتی و غیرقابل کاهش عمل انسانی [مهم است]. و من متوجه شدم که در ایرلندی که در آن بزرگ شدم، فکر می کنم در واقع موردی است که مردم از نظر فرهنگی به خوبی از این موضوع آگاه هستند. زیرا به تازگی در سال 1960، ایرلند یک تئوکراسی کاتولیک منزوی، خودکفا و فقیر بود. و والدین من به یاد می آورند که برق گرفتند، و در مزارع معیشت بزرگ شدند، و همه چیز. مثل اینکه ادبیات بزرگی در مورد بیمار بودن ایرلند در اروپا وجود داشت و چه اتفاقی می افتد و غیره.
و اساساً ایرلند ایده های بدی داشت. فکر می کردیم که بسته بودن و دیوار کشیدن از سایر اقتصادها ایده خوبی است. فکر می کردیم که حذف زنان از نیروی کار ایده خوبی است. فکر می کردیم که اداره کشورمان توسط کلیسای کاتولیک ایده خوبی است. چیزهای زیادی وجود داشت. و سپس چند نفر با موفقیت این استدلال را مطرح کردند که باید چیزها را تغییر داد.
اما در نتیجه آن، جامعه شناسی در ایرلند به این صورت بود که همه واقعا می دانستند که نداشتن ایده های توسعه مناسب چقدر افتضاح است و اینکه چگونه می توان همه چیز را زمانی که شرایط به درستی پیکربندی شده است بسیار بهتر کرد. و سپس به ایالات متحده آمدم و حدس می زنم که ایالات متحده برای مدت طولانی آنقدر سودمند و نوعی غنی و توسعه یافته بوده است که به نظر می رسد نوعی بی تفاوتی وجود دارد. و شاید حتی برعکس، جایی که شما نگران توسعه بیش از حد یا رشد بیش از حد یا هر چیز دیگری هستید. بنابراین فکر میکنم ما هنوز به پایان تاریخ نرسیدهایم. ما هنوز تمام ایده هایی را که نیاز داریم توسعه نداده ایم. ما بیشتر بیماری های انسانی را درمان نکرده ایم، تغییرات اقلیمی را حل نکرده ایم، مشکلات سلامت روان وجود دارد، مشکلات زیادی وجود دارد.
بنابراین من سعی می کنم یک هشتگ مشترک پیدا کنم که بتواند فراتر از فقط گفتن اینکه ما باید استارتاپ های بیشتری داشته باشیم، تعمیم دهد. احساس مشترک در آنجا که گرانتر است چیست؟ و بنابراین وقتی مقاله را نوشتیم، سعی کردیم برچسبی برای آن پیشنهاد کنیم.
“ما هنوز به پایان تاریخ نرسیده ایم. ما هنوز تمام ایده هایی را که نیاز داریم توسعه نداده ایم.”
RH: و من آن را توصیه می کنم. من خودم گاهی اوقات می گویم: “بله، من یک فرد مترقی هستم. من به پیشرفت اعتقاد دارم.” و با این حال، سوالاتی؟ سوالاتی در بین حضار؟
RH: سوالات دیگر؟ خیلی خوب، در حالی که فکر می کنید با یکی می روم. به غیر از SaaS عمودی، فکر می کنید کدام یک از فناوری ها از نظر تأثیری که خواهد داشت، دست کم گرفته شده است که کارآفرینان حاضر باید به آن فکر کنند؟
PC: قطعاً هوش مصنوعی.
RH: و کمی بیشتر توضیح دهید.
PC: در واقع من تاکنون یک بدبین هوش مصنوعی بوده ام. [منظور من از این] این است که تفاوت بین هوش مصنوعی و یادگیری ماشین نوعی بازتعریف مداوم است، جایی که یادگیری ماشین چیزی است که واقعاً مفید است و هوش مصنوعی چیزی است که مفید نیست. بنابراین از نظر منطقی درست است که هوش مصنوعی مفید نیست. بنابراین با اذعان به این نکته، اما به همان اندازه که فکر میکنید چیز دیگری در کل این موضوع وجود دارد تا طبقهبندیکنندگان خوب یا هر چیز دیگری، فکر میکنم این واقعاً تا به امروز ثابت نشده است.
ARR کل بخش هوش مصنوعی – منظور من از همه GPT-3 و DALL-E و سایر برنامه های تولید تصویر و Midjourney و Stable Diffusion و همه این چیزهاست. مجموع همه درآمد کاربران GPT-3 و سایر LM، Jasper و Copy.ai و همه آن شرکتها، من نمیدانم درآمد کل واقعی چقدر است، اما تقریباً مطمئن هستم که کمتر از 1 میلیارد دلار است و شاید کمتر از 1 میلیارد دلار باشد. 250 میلیون دلار.
بنابراین بازار می گوید که تا اینجای کار واقعاً مهم نبوده است. منظورم این است که چیزهای زیادی وجود دارد که مهم نیستند و از نظر اقتصادی بی اهمیت هستند، تا زمانی که ناگهان اینطور نشوند. و به نظر می رسد که ما با همه LLMs و انواع مختلف تولید تصویر، تولید ویدیو، تولید صدا، تولید گفتار، رونوشت گفتار، همه این چیزها به طور همزمان به آن نقطه عطفی می رسیم.
در سال 2017 مقاله “توجه همه چیز است که نیاز دارید” از گروهی از افراد در گوگل منتشر شد که مدل ترانسفورماتور را به جهان معرفی کرد. و به نظر می رسد که آنها ممکن است درست گفته باشند و شاید ترانسفورماتورها همه چیزهایی باشند که نیاز دارید، و به نظر می رسد که میوه های مقیاس گذاری فوق العاده بالا هستند. بنابراین فکر می کنم سال 2023 در واقع سال هوش مصنوعی خواهد بود. و من این را به عنوان کسی می گویم که تا به امروز در سمت شکاکان بوده است.
“چیزهای زیادی وجود دارد که مهم نیستند و از نظر اقتصادی بی اهمیت هستند، تا زمانی که ناگهان اینطور نشوند.”
RH: کاملاً موافقم، اما قبل از اینکه سؤال بعدی را بپرسم، میخواهم ببینم آیا سؤال دیگری در اینجا وجود دارد یا خیر. عالی، عالی.
عضو مخاطب: بنابراین شما یک موقعیت کاملاً منحصر به فرد برای تأسیس یک شرکت با برادرتان دارید. کنجکاوم، فکر میکنم بنیانگذاران زیادی در این اتاق هستند، احتمالاً بسیاری از ما همبنیانگذار داریم. من همین کار را می کنم. آیا فکر می کنید این کار آسان تر یا سخت تر بود؟ و سپس همچنین: شما از مراحل زیادی عبور کرده اید و شرکت شما 12 سال سن دارد. چه چیزی در مورد کار با سایر رهبران ارشد و بنیانگذاران آموخته اید که این نوع رابطه ویژه متفاوتی را ایجاد می کند و چه چیزهایی به موفقیت شما به عنوان یک شرکت به عنوان یک گروه هم بنیانگذار کمک کرده است؟
PC: باشه، من سعی میکنم پاسخ بسیار ضعیفی بدهم، زیرا، نمیدانم – احتمالاً میتوانید با صحبت کردن در مورد تمام پویاییهای همبنیانگذار، ساعتها کسی را خسته کنید.
اما، اولاً، ساختن یک شرکت سخت است و بدیهی است که در شرایطی که اوضاع خوب پیش نمی رود، سخت است. و چیزی که آنها در تلویزیون به شما نمی گویند این است که، فوق العاده سخت است – یا به من نگفتند – فوق العاده سخت است، حتی در صورتی که اوضاع خوب پیش برود. و گرگ لوموند، که فکر میکنم اهل کالیفرنیا بود، اما نقل قول گرگ لوموند: «آسانتر نمیشود. شما فقط سریعتر میروید.»
و کسی شرکتها را با نوعی ثبات میسازد – نرخی که میتوانید مشکلات و همه چیزهای دیگر را تحمل کنید، نوعی متغیری است که حرکت میکند. و بنابراین شما دائماً در این منطقه از حداکثر درد هستید. و اگر از آن آستانه پایین تر باشید، پس چیزهای بیشتری را به عهده می گیرید. و خودتان را به همان قله می رسانید.
بنابراین با توجه به این، من مطمئناً متوجه شدهام که داشتن کس دیگری که دقیقاً در همان قایق با شماست، کسی که در تمام مدت با شما بوده است، زمینه کامل را دارد، اما دیدگاه متفاوتی دارد، بسیار مفید و تثبیتکننده است. در غیر این صورت، به پایان می رسد… من تحسین زیادی برای افرادی دارم که این کار را به تنهایی انجام می دهند. و نگاه کنید، کارآفرینان خارق العاده ای هستند که این کار را به تنهایی انجام می دهند. و شاید مارک در فیس بوک نمونه کاملی از آن باشد. و آشکارا، از نظر تجربی، این می تواند خوب کار کند. اما به نظر من این کار خیلی سخت تر خواهد بود. و بنابراین فکر می کنم یادگیری من از این موضوع این است که فکر می کنم در جایی که وجود دارند، آن روابط ارزشمند هستند و ارزش سرمایه گذاری و پرورش واقعی دارند.
سپس، به قسمت دوم سوال شما؟
و کسی شرکتها را با نوعی ثبات میسازد – نرخی که میتوانید مشکلات و همه چیزهای دیگر را تحمل کنید، نوعی متغیری است که حرکت میکند.
عضو مخاطب: بیشتر در مورد سفری بود که شما در آن بوده اید. شما به بخشی از آن پاسخ دادید، سفری که با هم بوده اید، مدت زیادی است.
PC: بله، منظورم این است که نمی دانم. بزرگترین یکی، چگونه آن را بیان کنم؟ فکر میکنم در اوایل، هر دوی ما خیلی ناامنتر بودیم. نه به حد دیوانگی، اما حدس میزنم ما Stripe و رهبریمان و شخصیت خودمان را با هم مخلوط کردیم و همه این چیزها با هم ترکیب شده بودند. و فکر میکنم این به طور طبیعی همینطور است، زیرا منظورم این است که این چیزی بود که ما تازه آن را ساخته بودیم، بنابراین آنها هویت جداگانه ای نداشتند. اما فکر میکنم چیزی که بسیار سالم بوده است (و فکر میکنم اگر میتوانستم با خودم شش سال پیش صحبت کنم، سعی میکردم بیشتر تأکید کنم، این است که شما سبک رهبریتان نیستید. و اکنون خودم را به عنوان، نمیدانم، مانند زمانی که سر کار میروم، یک کت و شلوار MEC میپوشم، نه از نظر تواناییهای تهاجمی، و کشتن مردم-
شما سبک رهبریتان نیستید.
RH: و نه به معنای واقعی کلمه. PC: درست. اما فقط از نظر اینکه اگر کسی بگوید کت و شلوار MEC مزخرف است، احساس حمله شخصی نخواهم کرد. فقط مثل این است که، “اوه، حدس می زنم آن انفجار لیزری کوچک کمی گه است.”
من دیشب با یکی از رهبرانمان صحبت کردم و او لیست بلندبالایی از چیزهایی را به من داد که فکر می کرد باید بهتر انجام دهم. و من با همه آنها موافق بودم. و من کاملا از نظر فکری اذعان کردم که چنین لیست بلندی وجود دارد و می توانم چیزهای بیشتری به آن اضافه کنم. اما فکر میکنم من از شش سال پیش این تجربه را بسیار ناراحتکنندهتر مییافتم. در حالی که اکنون طرز فکر من خیلی بیشتر این است که “او به من ایده های ارتقاء عالی برای کت و شلوار MEC می دهد.” و بنابراین فکر می کنم، نمی دانم، سعی می کردم همه اینها را به خودم شش سال پیش فریاد بزنم.
RH: خب این یک پل عالی برای سوالی است که بسیاری از جلسات خود را با آن خواهیم بست. و بنابراین من قصد دارم آن سوال را از شما بپرسم، که این است، اگر میخواستید با خود شش سال پیش خودتان داد بزنید، چه میشد، پنج، هفت، هر چه که باشد، بیشتر به خودتان چه میگفتید در مورد اینکه چه دانش را منتقل میکنید؟ نه با دانش آینده، بلکه چه کاری را متفاوت انجام دهید؟ بیشتر از این، کمتر از آن.
PC: منظورم این است که چیزهای خاص زیادی وجود دارد، اما در واقع فکر می کنم متا یکی، از آنجایی که اکثر موارد دیگر دنبال می کنند، این است که شما سبک رهبری خود نیستید.
RH: بله. اما وقتی می گویید، سبک رهبری شما نبودید، آیا به این معنی است که واقعیت این است که شما همیشه در حال یادگیری و تلاش برای بهتر کردن خودتان هستید و آن را درونی نمی کنید، بلکه آن را به عنوان یک چیز بیرونی، مجموعه مهارت هایی که بهبود می بخشید، رفتار می کنید؟
PC: درست.
RH: بله. خوب.
PC: بله، و این مثل این است که شما… قیاس چیست؟ کت و شلوار MEC احتمالاً بد است. خیلی زیاده خواه.
RH: زیاده خواه.
PC: بله، اگر سعی می کنم به یک مثال خوب از چیزی فکر کنم که مردم ایجاد می کنند اما به وضوح بخشی از هویت آنها نیست. و شاید بتوانید بگویید کد آنها یا چیزی شبیه به آن، اما مردم با کد خود بسیار مالکانه رفتار می کنند. بنابراین به هر حال، من نمی دانم قیاس درست چیست. اما بله، اساساً این ایده که هست، خوب هر دو، مجموعه مهارت های جداگانه ای است، اما در واقع یک انتخاب نیز است. و فکر میکنم ما نوعی به این الگوها میافتیم. و باز هم، من خودم را در آن قرار میدهم، جایی که چیزی را پیدا میکنید که نوعی کار میکند و حالا آن شمایید، درست است؟ اما در واقع، منظورم این است که مجبور نیست شما باشید. و من بسیار خوش شانس بوده ام که رهبران دیگری در Stripe وجود دارند که نوعی پختگی در این مورد و نوعی خرد به سختی به دست آمده دارند که من چیزهای زیادی از آن آموخته ام. و من حتی شاهد تکامل و تغییرات آنها بوده ام. و یک دستکش ضمنی در آنجا وجود دارد که می گوید، “مرد، اگر آنها بتوانند اینقدر رشد کنند و توسعه دهند، مثل گه، من چه می کنم؟” اما به هر حال، همه اینها نوعی با هم ترکیب شدند.
RH: بله، نه، نگاه کن، فکر می کنم توصیه عالی است. و من واقعاً فکر می کنم یکی از چیزهایی که شما تجسم می کنید این است که، نه تنها کت و شلوار MEC شماست. این [سوال] است که چگونه در حال بهبود کت و شلوار MEC تیم خود با هم هستید؟ چگونه با هم ورزش می کنید؟ چگونه نقش خود را افزایش می دهید، همکاری خوبی با آنها دارید و غیره؟
PC: باشه. در واقع، همه این فلسفه mumbo jumbo آنقدرها هم مفید نیستند. پس شاید یک نسخه عملی مفیدتر این باشد که در واقع وقتی با شرکت هایی ملاقات می کنم که تناسب محصول با بازار دارند. و فکر میکنم وقتی یک شرکت به آن مرحله میرسد… مانند پیش تناسب محصول با بازار، باید چابک و تکرار شونده باشید و فقط روی کاوش محصول در فضا تمرکز کنید. پس از دستیابی به تناسب محصول با بازار، فکر میکنم همه شهودهای استارتاپ ناب منتقل نمیشود. و شما فوق العاده متمرکز بر ساختن یک تیم رهبری می شوید. و سوال همیشه این است که “تیم رهبری شما چه کسانی هستند و چقدر خوب کار می کنند؟” و این یک وارونگی کامل از قبل است. بنابراین شاید در واقع من شش سال پیش، بگویم بیشتر روی تیم رهبری خود تمرکز کنید.
RH: خب، همانطور که می توانید ببینید که چرا من همیشه دوست دارم با پاتریک صحبت کنم و در هر رویدادی که انجام می دهم، با او تماس می گیرم و از او می پرسم: “هی، آیا می خواهی با من روی صحنه بیایی؟” بنابراین برای کسانی از شما که در رویداد Masters of Scale هفته گذشته حضور داشتید، این را دیدید. در آینده بیشتر خواهد بود. لطفا برای او دست بزنید.
منبع:https://greylock.com/reid-hoffman/micro-pessimism-macro-optimism