زمانی که مردم به پیشینه کارآفرینان موفق فکر می کنند، فلسفه به ندرت به ذهنشان می رسد. علوم کامپیوتر، زیست شناسی و طراحی به طور کلی برای راه اندازی یک کسب و کار قابل استفاده به نظر می رسند، اما فلسفه تصاویری از دانشگاهیان عینکی را در ذهن تداعی می کند که با یک کتاب و پیپ روی صندلی راحتی نشسته اند.
با این حال، من معتقدم که درک اساسی از فلسفه می تواند یک ابزار قدرتمند برای کارآفرینی باشد.
در مقاله زیر، بر اساس آخرین قسمت پادکست Greymatter، با استفاده از مثال هایی از حرفه خودم، توضیح می دهم که چگونه اصول فلسفه می تواند به کارآفرینان در موفقیت کمک کند.
همچنین در مورد سه فیلسوفی که بیشترین تأثیر را بر من داشته اند – ارسطو، فردریش نیچه و لودویگ ویتگنشتاین – و درس هایی که از مطالعه کار آنها آموخته ام بحث خواهیم کرد.
می توانید پادکست را اینجا گوش کنید.
چرا فلسفه مهم است؟
فلسفه فقط یک تمرین فکری انتزاعی نیست. در هسته خود، بر بهبود درک ما از انسانیت، از اینکه چگونه به عنوان افراد در یک جامعه تکامل می یابیم، متمرکز است.
اکثر مردم تمایل دارند که توسط حال کور شوند؛ آنها تمایل دارند فکر کنند که گذشته چندان با حال حاضر متفاوت نیست. آنها از تحولات عمیق در تفکر که با گذشت زمان رخ داده است، آگاه نیستند. ما از زندگی در قبایل و فکر کردن به پادشاهان به عنوان خدایان به ارزش گذاری حقوق بشر به عنوان بخشی از یک دولت-ملت تکامل یافته ایم. همه این تغییرات، از جمله تولد علم، از فلسفه آغاز شد.
یکی دیگر از تصورات غلط رایج در مورد فلسفه این است که آن در مورد ارائه پاسخ است. هدف فلسفه انتقال حقیقت به معنای واقعی کلمه به شکل اعتقادات فلاسفه و سخنان آنها نیست، بلکه این است که آن فلاسفه و افکارشان تفکر شما را تحریک و بهبود بخشند.
فلسفه چگونه کار می کند؟
درک شما از مطالعه فلسفه از حفظ کردن آنچه فلاسفه بزرگ گفته اند و پایبندی به آن با صداقت 100 درصدی حاصل نمی شود. این درک از نحوه تعامل آن کلمات با چیزهایی که در ذهن خودتان است و نحوه ای که فلسفه باعث می شود شما چارچوب های جدیدی برای درک حقیقت توسعه دهید، حاصل می شود.
یک تکنیک فلسفی کلیدی برای درک افراد دیگر، ایده ها و تزها این است که از خودتان بپرسید چه چیزی در مورد آنها درست و چه چیزی نادرست است. حتی اگر تمایل دارید فکر کنید که کسی یا چیزی کاملاً اشتباه است، از خودتان بپرسید: چه چیزی در مورد آن درست است؟ اگر تمایل دارید 100% موافق باشید، از خودتان بپرسید: چه چیزی در مورد آن اشتباه است؟ اینجاست که یادگیری از آن سرچشمه می گیرد.
اساساً، فلسفه جهت گیری «اول پرسش» دارد. این در مورد پرسیدن سوالاتی مانند “چرا دنیا اینگونه است؟” یا «فکر میکنم برای چیزی حق اخلاقی دارم، آیا واقعاً حق اخلاقی برای آن دارم و بر چه اساسی؟»
جستجوی حقیقت با سوالات آغاز می شود.
در زیر سه فیلسوف سازنده هستند که واقعاً شروع به القای این طرز فکر در من کردند.
1. ارسطو و ماهیت انسان
اولین تأثیر فلسفی عمده من ارسطو بود. او اولین فیلسوف نبود، اما او اولین کسی بود که واقعاً چشم مرا به اهمیت فلسفه برای تفکر در مورد انسان باز کرد.
زمانی که ارسطو فیلسوف بود، بودن یک فیلسوف معنای زیادی داشت. علم قبلاً «فلسفه طبیعی» نامیده می شد و ارسطو نیز به بسیاری از جهات اولین دانشمند بود. علاوه بر این، ارسطو همچنین معلم اسکندر کبیر بود. بنابراین او فقط در یک برج عاج ننشسته بود، بلکه تأثیر مستقیمی بر رویدادهای جهانی داشت.
در واقع این یکی از تضادهای اصلی بین ارسطو و معلم او، افلاطون است. افلاطون بر روی ایده های ناب تمرکز می کرد، همانطور که در تمثیل غار او به تصویر کشیده شده است. ارسطو معتقد بود که از آنجایی که ما در دنیای مادی غوطه ور هستیم، فلسفه با مطالعه آن دنیا آغاز می شود. این نیز دلیلی است که من معتقدم ارسطو یک فیلسوف خوب برای کارآفرینان است.
برای مثال، یکی از چیزهایی که در مورد کارآفرینی گفته ام این است که باید شامل یک نظریه نهفته از ماهیت انسان باشد. اگر شما یک نظریه در مورد اینکه چگونه انسان ها خود را شناسایی می کنند، با دیگران ارتباط برقرار می کنند، خود را بخشی از یک گروه می بینند و به دنبال یک نظریه خوب هستند، نتایجی که به دست می آورید می تواند به شما در طراحی محصول یا خدماتی کمک کند که در سطح بنیادی به مردم جذاب است.
آنچه ارسطو می تواند به ما بیاموزد
همانطور که در برنامه Masters of Scale بحث کردم، همه می خواهند قهرمان داستان خودشان باشند و کارآفرینان بزرگ هر کاربر یا مشتری را به یک قهرمان تبدیل می کنند.
البته، تئوری به تنهایی کافی نیست. من یک نقل قول مورد علاقه دارم که می گوید: “در تئوری، هیچ تفاوتی بین تئوری و عمل وجود ندارد. در عمل، وجود دارد.”
ارسطو به ما آموخت که نظریه های خود را بر اساس عمل اصلاح کنیم. حلقه بین تئوری و عمل این است که با جهان درگیر شویم تا تئوری را تولید کنیم، آن تئوری را در جهان به کار ببریم و از نتایج برای پالایش آن تئوری استفاده کنیم. کف کردن، شستشو، تکرار کنید.
این ترکیب تئوری و عمل است که بسیار تأثیرگذار و مهم است. در هر دو کارآفرینی و سرمایه گذاری، این به معنای اتخاذ رویکردی ارسطویی برای توسعه یک تز سرمایه گذاری، آزمایش آن در عمل و سپس تیز کردن آن تز به لبه تیز تیغ است.
کلام قصار من که اغلب نقل قول می شود، “اگر از اولین عرضه محصول خود خجالت نمی کشید، خیلی دیر عرضه شده است”، همه چیز در مورد اطمینان از تعادل بین تئوری و عمل است. به این معنی نیست که نظریه نداشته باشید. اما به این معنی است که همیشه نظریه خود را با تعامل پالایش کنید.
به هر حال، عمل به روش علمی کلاسیک فرضیه و آزمایش محدود نمی شود.
راه دیگر برای گنجاندن عمل این است که با دوستان باهوش خود صحبت کنید و بپرسید: “فکر می کنید مشکل این نظریه چیست؟” که از تمرین چندین ساله آنها به روشی کارآمد استفاده می کند.
2. نیچه و تخریب خلاق
دوستان من دیوید جیلک و برد فلد کتابی به نام «هفته نامه کارآفرین نیچه: کتابی برای اخلالگرها» نوشتند. وقتی برای نوشتن مقدمه به من مراجعه کردند، خوشحال شدم، زیرا متوجه شدم که فریدریش نیچه واقعاً فیلسوف حامی کارآفرینان است.
توجه: مهم است که نیچه را در زمینه تاریخی صحیح در نظر بگیریم، زیرا تصورات غلط متعددی در مورد او وجود دارد. اول، تصور غلطی وجود دارد که نیچه یک فیلسوف فاشیست بود. این تا حد زیادی به این دلیل است که نازی ها و وارثان آنها در به اصطلاح “راست آلترناتیو”، نیچه را به عنوان فیلسوف حامی خود معرفی کرده اند.
این تقصیر نیچه ای نیست که در سال 1900 درگذشت، زمانی که بدنام ترین نازی ها هنوز دانش آموز بودند. در عوض، خواهر کوچکتر بیگانه او (که نیچه پس از ازدواج با یک یهودی ستیز برجسته، از او جدا شد) امور او و بعداً املاک او را بر عهده گرفت، در سال 1930 به حزب نازی پیوست و پس از تصاحب دولت توسط نازی ها، حمایت دولتی را برای آرشیو نیچه پذیرفت.
نازی ها به راحتی از سخنان واقعی نیچه چشم پوشی کردند، مانند زمانی که نوشت: “یهودیان بدون شک قوی ترین، ناب ترین و پایدارترین نژاد زنده در اروپا امروز هستند.” نیچه فاشیست هایی را که سعی داشتند میراث او را به دست آورند، تحقیر می کرد.
انتقاد مشروع تر از نیچه از نوشته های او در مورد زنان ناشی می شود که از ستایش تا تحقیر متغیر است. ما می توانیم و باید از نوشته های نیچه برای برانگیختن شیوه های جدید تفکر استفاده کنیم بدون اینکه جنبه های منفی تفکر خودش را بپذیریم.
آنچه نیچه می تواند به ما بیاموزد
با وجود این مسائل، نیچه همچنان یکی از تأثیرگذارترین فلاسفه دوران خود و هر دوران دیگری است و این به دلیل قدرت ایده ها و نوشته های اوست. برای من، مانند بسیاری از دانشجویان سال اول کالج، خواندن نیچه یک وحی بود.
نیچه در 24 سالگی به یکی از جوانترین اساتید زمان خود تبدیل شد. اما نگرش آکادمیک در آن زمان این بود که متفکران مدرن صرفاً سایه های فیلسوفان بزرگ گذشته بودند. دوست قدیمی ما ارسطو اغلب با احترام به عنوان “فیلسوف” نامیده می شد.
در مقابل، نیچه احساس می کرد که در حالی که گذشته عالی بود، آنچه واقعاً مهم بود خلق چیزهای جدید، از جمله انسان آینده ای بود که او آن را Übermensch (گاهی اوقات به عنوان Overman یا Superman ترجمه شده است) نامید. او معتقد بود که به جای تلاش برای کپی کردن گذشته، باید به دنبال ایجاد نسخه های بهتری از خودمان باشیم.
این تأکید بر اهمیت فرد، و اینکه فرد با درگیر شدن در تخریب خلاق، خلاق است، آن چیزی است که نیچه را به فیلسوف حامی من از کارآفرینی تبدیل می کند. کارآفرینان کسب و کارهایی را اختراع می کنند که با ایجاد چیزی جدید و مخرب به “بت های” فعلی (صنعت، بازارها، محصولات) حمله می کنند.
نوشته های نیچه می تواند به الهام بخشیدن به کارآفرینان برای تبدیل شدن به قهرمانان و غلبه بر دشواری ها و ترس های سفر کارآفرینی کمک کند.
3. ویتگنشتاین و زبان
آخرین و جدیدترین فیلسوفی که میخواهم در موردش صحبت کنم لودویگ ویتگنشتاین است.
ویتگنشتاین زندگی قابل توجهی داشت و خودش فردی بزرگتر از زندگی بود. او پسر عموی فریدریش هایک بود. کلیمت پرتره عروسی خواهرش را نقاشی کرد. پدرش حامی رودن بود. و زمانی که لودویگ کودک بود، برامس و مالر در خانه های ویتگنشتاین اجرا می کردند.
وقتی ویتگنشتاین بزرگ شد، حتی بر همنوعان نابغهاش تأثیر قابل توجهی گذاشت.
برتراند راسل گفت: «ویتگنشتاین شاید کاملترین نمونهای از نبوغ باشد که تا به حال شناختهام، همانطور که به طور سنتی تصور میشود. پرشور، عمیق، شدید و مسلط.» راسل همچنین گفت که زمانی که ویتگنشتاین از کار او انتقاد کرد، او فکر می کرد: “این یک رویداد درجه یک در زندگی من است و بر هر کاری که از زمانی که [ویتگنشتاین] را دیدم و انجام داده ام تاثیر گذاشته است و او درست میگوید. و دیدم که دیگر نمی توانم امیدوار باشم که کار اساسی در فلسفه انجام دهم.»»
جان مینارد کینز، اقتصاددان افسانه ای، اولین برداشت خود را از ویتگنشتاین حتی مختصرتر بیان کرد. او فقط گفت: “خب، خدا رسید. من او را در قطار 5:15 ملاقات کردم.”
مانند بسیاری از کارآفرینان، ویتگنشتاین بسیار باهوش و تا حدودی وسواسی بود، صفاتی که به او کمک کرد تا تأثیر بسزایی بر فلسفه بگذارد.
در آن زمان، فلسفه آنچه را که «نوبت زبانی» توصیف شده بود، طی می کرد، که می پرسید آیا مشکلات فلسفی در واقع مشکلات زبان هستند؟
به عنوان مثال، در طول قرون وسطی مسیحی، فلاسفه و متکلمان چنین سوالاتی می پرسیدند: «چند فرشته روی سر سوزن جا می شوند؟»
نوبت زبانی می گوید: “این مانند یک سوال خوب فرموله شده به نظر می رسد، اما این برداشت یک توهم زبان است. این واقعیت که ما می توانیم این اسم ها و افعال را برای پیروی از قوانین نحو جمع کنیم، باعث می شود فکر کنیم که یک سوال بسیار مهم در آنجا وجود دارد، در حالی که در واقع، در واقع، آنچه می پرسیم بی معنی است.” در جستجوی حقیقت، خود زبان جایی است که ما باید بررسی خود را از آنجا آغاز کنیم.
آنچه ویتگنشتاین می تواند به ما بیاموزد
ویتگنشتاین در اولین اثر بزرگ خود، رساله منطقی-فلسفی، حمله منطقی به زبان را انجام داد، که عبارت است از “زمانی که به زبان منطقی روشن فرموله شود، یک زبان خوب است” و آن را به حد نهایی منطقی خود رساند. کلمات پایانی کتاب او به سادگی این است: “آنچه نمی توان گفت، باید در مورد آن سکوت کرد.” (“Wovon man nicht sprechen kann, darüber muss man schweigen.”)
اما آنچه ویتگنشتاین را حتی بزرگتر کرد این بود که او حتی فراتر رفت. نظام فلسفی بعدی او به کل نظام قبلی، از جمله دیدگاه های قبلی او در مورد زبان حمله کرد.
ویتگنشتاین پرسید: ما چه می توانیم در مورد دنیایی که در آن هستیم درک کنیم؟ چگونه آن درک را به شکلی از زبان بیان کنیم که بتوانیم با دیگران ارتباط برقرار کنیم؟ و چگونه می توانیم از آن درک برای اطلاع رسانی نظریه های خود در مورد جهان، نظریه های خود در مورد انسانیت و نظریه های خود در مورد آنچه هست و نیست ممکن است استفاده کنیم؟
ویتگنشتاین برخی از تنش ها در این دیدگاه ها را در جمله قصار معروف خود بیان کرد: “اگر شیر می توانست صحبت کند، ما نمی توانستیم او را درک کنیم.”
این تمرکز بر زبان و معنای آن برای هویت ها، چگونگی برقراری ارتباط و چگونگی همکاری ما یکی از آموزه های کلیدی است که من از مطالعه ویتگنشتاین به دست آوردم. و در حالی که این ممکن است مانند یک بحث صرفاً فکری به نظر برسد، در واقع منجر به برخی از سرمایه گذاری های من شده است.
به عنوان مثال، من در هیئت مدیره Coda نشسته ام. تمرکز Coda طراحی پلتفرم کاری مبتنی بر اینترنت است و یکی از ابزارهای کلیدی آن امکان ایجاد آئین های کاری است. تا حدودی، نحوه همکاری ما به صورت مشارکتی یک عمل آیینی است، مانند پارادوکس پیروی از قواعد ویتگنشتاین.
معنای آئین های ما و چگونگی تغییر و گسترش آنها چیزی است که ویتگنشتاین آن را “توافق در شکل زندگی” می نامد. ما بر اساس کاربرد آنها و اینکه آیا به ما کمک می کند تیمی با عملکرد بالا ایجاد کنیم یا خیر، بر روی موثرترین آئین ها (به عنوان مثال، چگونه جلسات را برگزار می کنید؟ چگونه بازخورد جمع آوری می کنید؟ چگونه تمام کارهای خود را هماهنگ می کنید؟) تصمیم می گیریم. Coda این فرآیند را برای عصر اینترنت مدرن تسهیل و سیستماتیک می کند.
منابعی برای فیلسوفان جوان
امیدوارم این مقاله (و پادکست همراه آن) شما را متقاعد کرده باشد که نگاه دقیق تری به فلسفه داشته باشید. مطمئناً، یکی از بهترین راهها برای یادگیری فلسفه، مطالعه آکادمیک آن است. اما اگر زمان یا تمایلی برای تحصیل در مقطع تحصیلات تکمیلی در رشته فلسفه ندارید، باز هم راههای زیادی وجود دارد که میتوانید درک خود را از این موضوع افزایش دهید:
دانشنامه فلسفه استنفورد یک منبع آنلاین بسیار خوب برای یافتن و مطالعه سوالات بزرگ فلسفی گذشته است.
یک “هک” فلسفی دیگر خواندن بیوگرافی فیلسوفان است. بیشتر اوقات، این بیوگرافی ها برای خوانندگان غیر آکادمیک قابل دسترس تر هستند، اما همچنان منجر به درک بسیار خوبی از فیلسوفان می شوند. برای مثال، بیوگرافی ویتگنشتاین نوشته ری مانک، داستان روایی زندگی فیلسوف را با اندیشه های فکری او در هم می آمیزد و هر دو را در بافت روحیه فرهنگی آن زمان قرار می دهد.
در نهایت، بخش اصلی فلسفه – تا سقراط – بحث است. زمانی که من دانشجوی سال اول در استنفورد بودم، بخشی از برنامه آموزش لیبرال ساختاریافته بودم که شامل حداقل سه ساعت بحث خالص در هفته به اضافه سه تا شش ساعت سخنرانی تعاملی بود. در حالی که اکثر ما دیگر زمانی برای چنین بحث هایی در زندگی پرمشغله بزرگسالی خود نداریم، پیدا کردن زمانی برای بحث در مورد فلسفه (حتی از طریق زوم) می تواند یک ابزار قدرتمند برای ایجاد درک عمیق تر باشد.
آغاز کردن از اینجا با هر یک از این پیشنهادات، به عنوان یک کارآفرین به شما کمک شایانی خواهد کرد، ذهن شما را به روی روشهای جدید تفکر عمیق در مورد افراد، مشکلات، راهحلها و حتی شیوه تفکر خودتان باز میکند. و آن تغییرات به تنهایی بر ایدههایی که قبلاً در دنیا منتشر کردهاید تأثیر میگذارند و زمینه را برای رشد مداوم فراهم میکنند.
منبع:https://greylock.com/reid-hoffman/the-philosopher-entrepreneur