درسی که باید یاد نگرفت
مضرترین چیزی که در مدرسه یاد گرفتید چیزی نبود که در یک کلاس خاص یاد گرفته باشید بلکه یادگیری گرفتن نمره خوب بود.
وقتی در دانشگاه بودم، یک دانشجوی فوق لیسانس فلسفه به خصوص جدی یک بار به من گفت که او هرگز اهمیتی نمیدهد که در یک کلاس چه نمرهای میگیرد، فقط مهم است که چه چیزی در آن یاد میگیرد. این حرف در ذهنم ماندگار شد زیرا تنها زمانی بود که شنیدم کسی چنین چیزی میگوید.
برای من، مانند اکثر دانشآموزان، اندازهگیری آنچه در کالج یاد میگرفتم کاملاً بر یادگیری واقعی غالب بود. من نسبتاً جدی بودم؛ من به اکثر کلاسهایی که میگذراندم واقعاً علاقه داشتم و سخت کار میکردم. و با این حال، بیشترین تلاش را زمانی انجام دادم که برای امتحان درس میخواندم.
در تئوری، آزمونها صرفاً همان چیزی هستند که از نامشان پیداست: آزمونهایی از آنچه در کلاس یاد گرفتهاید. در تئوری، شما نباید برای آزمونی در کلاسی بیشتر از آنچه باید برای آزمایش خون آماده شوید، آماده شوید. در تئوری، شما از گذراندن کلاس، رفتن به سخنرانیها و انجام خواندن و یا تکالیف یاد میگیرید، و آزمونی که بعداً میآید صرفاً اندازهگیری میکند که چقدر خوب یاد گرفتهاید.
در عمل، همانطور که تقریباً همه کسانی که این را میخوانند خواهند دانست، همه چیز آنقدر متفاوت است که شنیدن این توضیح در مورد اینکه چگونه کلاسها و آزمونها قرار است کار کنند، مانند شنیدن ریشه شناسی کلمهای است که معنای آن کاملاً تغییر کرده است. در عمل، عبارت «مطالعه برای امتحان» تقریباً اضافی بود، زیرا آن زمان بود که واقعاً مطالعه میکردید. تفاوت بین دانشجویان کوشا و سست این بود که دانشجویان کوشا برای امتحانات سخت درس میخواندند و دانشجویان سست این کار را نمیکردند. کسی در دو هفته اول ترم شب زندهداری نمیکرد.
حتی با اینکه من یک دانشجوی کوشا بودم، تقریباً تمام کارهایی که در مدرسه انجام میدادم با هدف کسب نمره خوب در چیزی بود.
برای بسیاری از مردم، عجیب به نظر می رسد که جمله قبل “اگرچه” دارد. آیا من فقط یک tautology را بیان نمی کنم؟ آیا این همان چیزی نیست که یک دانشجوی کوشا، یک دانش آموز ممتاز است؟ اینگونه است که ادغام عمیق یادگیری با نمرات فرهنگ ما را آغشته کرده است.
آیا اگر یادگیری با نمرات ادغام شود، خیلی بد است؟ بله، بد است. و تا دهه ها پس از کالج، زمانی که Y Combinator را اداره می کردم، متوجه شدم که چقدر بد است.
من البته میدانستم که وقتی دانشجو بودم، درس خواندن برای امتحان با یادگیری واقعی بسیار متفاوت است. حداقل، شما دانشی را که شب قبل از امتحان وارد سر خود می کنید، حفظ نمی کنید. اما مشکل بدتر از آن است. مشکل واقعی این است که اکثر آزمون ها حتی به دور از اندازه گیری آنچه قرار است اندازه گیری کنند، نمی رسند.
اگر آزمونها واقعاً آزمونهای یادگیری بودند، اوضاع به این بدی نمیبود. گرفتن نمره خوب و یادگیری همگرا میشدند، فقط کمی دیرتر. مشکل این است که تقریباً تمام آزمونهایی که به دانشآموزان داده میشود، بسیار قابل هک شدن هستند. اکثر افرادی که نمرات خوبی گرفتهاند این را میدانند، و آن را به خوبی میدانند که حتی از زیر سوال بردن آن دست برداشتهاند. هنگامی که متوجه شوید که عمل کردن خلاف این چقدر ساده لوح به نظر می رسد، این را متوجه خواهید شد.
فرض کنید شما در یک کلاس تاریخ قرون وسطی شرکت میکنید و امتحان نهایی در راه است. امتحان نهایی قرار است آزمونی از دانش شما در مورد تاریخ قرون وسطی باشد، درست است؟ بنابراین، اگر چند روزی بین اکنون و امتحان فاصله دارید، مطمئناً بهترین راه برای گذراندن وقت، اگر می خواهید در امتحان خوب عمل کنید، خواندن بهترین کتاب هایی است که می توانید در مورد تاریخ قرون وسطی پیدا کنید. سپس شما چیزهای زیادی در مورد آن خواهید دانست و در امتحان خوب عمل خواهید کرد.
نه، نه، نه، دانشآموزان باتجربه با خودشان میگویند. اگر به سادگی کتابهای خوبی در مورد تاریخ قرون وسطی بخوانید، اکثر چیزهایی که یاد گرفتهاید در امتحان نخواهد بود. کتابهای خوب نیستند که میخواهید بخوانید، بلکه یادداشتهای سخنرانی و خواندنهای اختصاص داده شده به این کلاس هستند. و حتی بیشتر از آن را می توانید نادیده بگیرید، زیرا فقط باید نگران چیزهایی باشید که می تواند به عنوان سوال امتحانی مطرح شود. شما به دنبال تکه های اطلاعات کاملاً مشخص هستید. اگر یکی از مطالب خواندنی اختصاص داده شده دارای یک انحراف جالب در مورد یک نکته ظریف باشد، می توانید با خیال راحت آن را نادیده بگیرید، زیرا چیزی نیست که بتوان آن را به یک سوال امتحانی تبدیل کرد. اما اگر استاد به شما بگوید که سه علت اصلی برای انشقاق 1378 یا سه عاقبت اصلی مرگ سیاه وجود داشته، بهتر است آنها را بدانید. و اینکه آیا آنها در واقع علل یا عواقب بوده اند، از بحث خارج است. برای اهداف این کلاس، آنها هستند.
در یک دانشگاه، اغلب نسخههایی از امتحانات قدیمی وجود دارد، و اینها حتی بیشتر آن چیزی را که باید یاد بگیرید، محدود میکنند. علاوه بر یادگیری اینکه این استاد چه نوع سوالاتی میپرسد، اغلب سوالات امتحانی واقعی دریافت میکنید. بسیاری از استادان از آنها استفاده مجدد می کنند. پس از تدریس در یک کلاس به مدت 10 سال، سخت است که حداقل ناخواسته این کار را نکنید.
در برخی کلاس ها، استاد شما ممکن است نوعی تبر سیاسی برای آسیاب کردن داشته باشد، و اگر چنین باشد، شما نیز باید آن را آسیاب کنید. نیاز به این متفاوت است. در کلاسهای ریاضی یا علوم سخت یا مهندسی، به ندرت ضروری است، اما در انتهای دیگر طیف کلاسهایی وجود دارند که بدون آن نمیتوانید نمره خوبی بگیرید.
گرفتن نمره خوب در کلاسی در مورد x آنقدر با یادگیری در مورد x متفاوت است که باید یکی را انتخاب کنید و نمی توانید دانش آموزان را سرزنش کنید اگر نمرات را انتخاب کنند. همه آنها را بر اساس نمراتشان قضاوت می کنند – برنامه های تحصیلات تکمیلی، کارفرمایان، بورسیه ها، حتی والدین خودشان.
من یادگیری را دوست داشتم و از برخی از مقالات و برنامه هایی که در کالج نوشتم، واقعاً لذت بردم. اما آیا من تا به حال، پس از تحویل مقاله ای در کلاسی، نشستم و فقط برای تفریح مقاله دیگری نوشتم؟ البته که نه. من کارهایی در کلاس های دیگر داشتم. اگر تا به حال به انتخاب بین یادگیری یا نمرات می رسید، نمرات را انتخاب می کردم. من به دانشگاه نیامده بودم که بد باشم.
هر کسی که به گرفتن نمره خوب اهمیت می دهد باید این بازی را انجام دهد، در غیر این صورت توسط کسانی که این کار را انجام می دهند، سبقت گرفته می شود. و در دانشگاه های برتر، این به معنای تقریباً همه است، زیرا کسی که به گرفتن نمره خوب اهمیت نمی دهد، احتمالاً در وهله اول آنجا نخواهد بود. نتیجه این است که دانشجویان برای به حداکثر رساندن تفاوت بین یادگیری و گرفتن نمره خوب رقابت می کنند.
چرا آزمون ها اینقدر بد هستند؟ دقیق تر، چرا آنها اینقدر قابل هک شدن هستند؟ هر برنامه نویس با تجربه ای می تواند به این سوال پاسخ دهد. نرم افزاری که نویسنده آن هیچ توجهی به جلوگیری از هک شدن آن نکرده است، چقدر قابل هک شدن است؟ معمولاً به اندازه یک آبکش متخلخل است.
قابل هک شدن حالت پیش فرض برای هر آزمونی است که توسط یک مرجع اعمال می شود. دلیل اینکه آزمونهایی که به شما داده میشود تا این حد بد هستند – تا این حد به دور از اندازهگیری آنچه قرار است اندازهگیری کنند – به سادگی این است که افرادی که آنها را ایجاد میکنند، تلاش زیادی برای جلوگیری از هک شدن آنها نکردهاند.
اما اگر آزمونهای آنها قابل هک شدن باشد، نمیتوانید معلمان را سرزنش کنید. کار آنها آموزش است، نه ایجاد آزمونهای غیر قابل هک شدن. مشکل واقعی نمرات است، یا دقیق تر، اینکه نمرات بیش از حد بارگذاری شده اند. اگر نمرات صرفاً راهی برای معلمان بودند تا به دانشآموزان بگویند چه کاری را درست و چه کاری را اشتباه انجام میدهند، مانند مربیای که به یک ورزشکار توصیه میکند، دانشآموزان وسوسه نمیشدند که آزمونها را هک کنند. اما متأسفانه پس از سن معینی، نمرات فراتر از توصیه می شوند. پس از سن معینی، هرگاه به شما آموزش داده می شود، معمولاً در حال قضاوت نیز هستید.
من از آزمونهای دانشگاهی بهعنوان مثال استفاده کردم، اما در واقع این آزمونها کمترین قابل هک شدن هستند. تمام آزمونهایی که اکثر دانشآموزان در طول زندگی خود میگذرانند، حداقل به همان اندازه بد هستند، از جمله، به طور چشمگیری، آزمونی که آنها را به دانشگاه میبرد. اگر ورود به دانشگاه صرفاً یک موضوع اندازه گیری کیفیت ذهن توسط مأموران پذیرش به همان روشی باشد که دانشمندان جرم یک جسم را اندازه گیری می کنند، می توانیم به بچه های نوجوان بگوییم “زیاد یاد بگیر” و آن را ترک کنیم. از اینکه پذیرش دانشگاه چقدر بد است، به عنوان یک آزمون، می توانید از اینکه چقدر با دبیرستان متفاوت است بفهمید. در عمل، ماهیت عجیب و غریب کارهایی که بچه های جاه طلب باید در دبیرستان انجام دهند، مستقیماً با قابل هک شدن پذیرش دانشگاه متناسب است. کلاس هایی که به آنها اهمیت نمی دهید که بیشتر آنها حفظ کردن است، “فعالیت های فوق برنامه” تصادفی که باید برای نشان دادن اینکه “همه جانبه” هستید در آنها شرکت کنید، آزمون های استاندارد به اندازه شطرنج مصنوعی، “انشایی” که باید بنویسید و احتمالاً به معنای ضربه زدن به برخی از اهداف بسیار خاص است، اما به شما گفته نمی شود که چیست.
این آزمون، علاوه بر اینکه برای بچه ها بد است، از نظر قابل هک بودن نیز بد است. آنقدر قابل هک شدن است که کل صنایع برای هک کردن آن رشد کرده اند. این هدف آشکار شرکت های آمادگی آزمون و مشاوران پذیرش است، اما همچنین بخش مهمی از عملکرد مدارس خصوصی است.
چرا این آزمون خاص اینقدر قابل هک شدن است؟ من فکر می کنم به دلیل چیزی است که اندازه گیری می کند. اگرچه داستان رایج این است که راه ورود به یک دانشگاه خوب واقعاً باهوش بودن است، اما مأموران پذیرش در دانشگاه های برتر نه اینطور هستند و نه ادعا می کنند که فقط به دنبال آن هستند. آنها به دنبال چه هستند؟ آنها به دنبال افرادی هستند که نه تنها باهوش، بلکه به معنای کلی تحسین برانگیز باشند. و چگونه این تحسین برانگیزی کلی تر اندازه گیری می شود؟ مأموران پذیرش آن را احساس می کنند. به عبارت دیگر، آنها کسانی را که دوست دارند می پذیرند.
بنابراین آنچه پذیرش دانشگاه آزمونی برای آن است این است که آیا شما با سلیقه گروهی از افراد مطابقت دارید یا خیر. خوب، البته آزمونی مانند این قابل هک شدن خواهد بود. و از آنجایی که هم بسیار قابل هک شدن است و هم (تصور می شود) ریسک زیادی در آن وجود دارد، مانند هیچ چیز دیگری هک می شود. به همین دلیل است که زندگی شما را برای مدت طولانی تا حد زیادی تحریف می کند.
عجیب نیست که دانش آموزان دبیرستانی اغلب احساس بیگانگی می کنند. شکل زندگی آنها کاملاً مصنوعی است.
اما اتلاف وقت بدترین کاری نیست که سیستم آموزشی با شما می کند. بدترین کاری که انجام می دهد این است که شما را آموزش دهد که راه پیروزی با هک کردن آزمون های بد است. این یک مشکل بسیار ظریف تر است که من تا زمانی که آن را در حال اتفاق برای دیگران ندیدم، تشخیص ندادم.
وقتی در Y Combinator شروع به مشاوره به بنیانگذاران استارتاپ کردم، به خصوص افراد جوان، از نحوه پیچیده کردن بیش از حد مسائل تعجب کردم. آنها می پرسیدند که چگونه پول جمع آوری می کنید؟ چگونه سرمایه گذاران خطرپذیر را به سرمایه گذاری در شما متقاعد کنید؟ من توضیح می دادم که بهترین راه برای متقاعد کردن VCs به سرمایه گذاری در شما این است که واقعاً یک سرمایه گذاری خوب باشید. حتی اگر بتوانید VCs را به سرمایه گذاری در یک استارتاپ بد فریب دهید، خودتان را نیز فریب داده اید. شما در همان شرکتی که از آنها می خواهید در آن سرمایه گذاری کنند، سرمایه گذاری می کنید. اگر سرمایه گذاری خوبی نیست، چرا اصلاً این کار را می کنید؟
آنها می گفتند: اوه، و سپس بعد از مکثی برای هضم این افشاگری، می پرسیدند: چه چیزی یک استارتاپ را به یک سرمایه گذاری خوب تبدیل می کند؟
بنابراین توضیح می دادم که آنچه یک استارتاپ را امیدوارکننده می کند، نه فقط در نظر سرمایه گذاران بلکه در واقع، رشد است. در حالت ایده آل در درآمد، اما در صورت عدم موفقیت در استفاده. کاری که آنها باید انجام می دادند این بود که تعداد زیادی کاربر به دست آورند.
چگونه می توان تعداد زیادی کاربر به دست آورد؟ آنها انواع ایده هایی در مورد آن داشتند. آنها نیاز داشتند که یک راه اندازی بزرگ انجام دهند که به آنها “دیده” دهد. آنها نیاز داشتند افراد با نفوذ در مورد آنها صحبت کنند. آنها حتی می دانستند که باید در روز سه شنبه راه اندازی شوند، زیرا آن زمان است که بیشترین توجه را جلب می کنند.
من توضیح می دادم که خیر، این راه به دست آوردن تعداد زیادی کاربر نیست. راهی که شما تعداد زیادی کاربر به دست می آورید این است که محصول را واقعا عالی کنید. سپس مردم نه تنها از آن استفاده می کنند بلکه آن را به دوستان خود توصیه می کنند، بنابراین رشد شما پس از شروع، نمایی خواهد بود.
در این مرحله، من به بنیانگذاران چیزی گفته ام که فکر می کنید کاملاً واضح است: اینکه آنها باید با ساختن یک محصول خوب، یک شرکت خوب بسازند. و با این حال، واکنش آنها چیزی شبیه واکنش بسیاری از فیزیکدانان زمانی بود که برای اولین بار در مورد نظریه نسبیت شنیدند: ترکیبی از حیرت از نبوغ ظاهری آن، همراه با سوء ظن به اینکه هر چیزی به این عجیب و غریب نمی تواند درست باشد. آنها وظیفه شناسانه می گفتند: باشه. و می توانید ما را به فلان شخص بانفوذ معرفی کنید؟ و یادت باشد، می خواهیم روز سه شنبه راه اندازی کنیم.
گاهی اوقات سالها طول می کشید تا بنیانگذاران این دروس ساده را درک کنند. و نه به این دلیل که تنبل یا احمق بودند. آنها به سادگی نسبت به چیزی که درست در مقابلشان بود، کور بودند.
از خودم می پرسیدم، چرا آنها همیشه همه چیز را اینقدر پیچیده می کنند؟ و بعد یک روز متوجه شدم که این یک سوال لفظی نیست.
چرا بنیانگذاران خود را درگیر انجام کارهای غلط می کردند در حالی که پاسخ درست در مقابلشان بود؟ زیرا آنها برای این کار آموزش دیده بودند. تحصیلات آنها به آنها آموخته بود که راه پیروزی هک کردن آزمون است. و بدون اینکه حتی به آنها بگویند برای انجام این کار آموزش دیده اند. جوان ترها، فارغ التحصیلان اخیر، هرگز با آزمونی غیر مصنوعی روبرو نشده بودند. آنها فکر می کردند که این فقط نحوه عملکرد جهان است: اولین کاری که شما هنگام مواجهه با هر نوع چالشی انجام می دهید این است که دریابید چگونه آزمون را هک کنید. به همین دلیل است که مکالمه همیشه با چگونگی جمع آوری پول شروع می شد، زیرا این آزمون خوانده می شد. در پایان YC آمد. اعداد به آن ضمیمه شده بود و به نظر می رسید اعداد بالاتر بهتر است. باید آزمون باشد.
قطعاً بخش های بزرگی از جهان وجود دارد که راه پیروزی هک کردن آزمون است. این پدیده به مدارس محدود نمی شود. و برخی افراد، یا به دلیل ایدئولوژی یا نادانی، ادعا می کنند که این در مورد استارتآپها نیز صادق است. اما اینطور نیست. در واقع، یکی از برجستهترین چیزها در مورد استارتآپها این است که شما فقط با انجام کار خوب برنده میشوید. موارد خاصی وجود دارد، همانطور که در هر چیزی وجود دارد، اما به طور کلی با جذب کاربران برنده میشوید، و چیزی که کاربران به آن اهمیت میدهند این است که آیا محصول کار آنها را انجام میدهد یا خیر.
چرا اینقدر طول کشید تا بفهمم چرا بنیانگذاران استارتآپها را بیش از حد پیچیده میکنند؟ زیرا من صریحاً متوجه نشده بودم که مدارس ما را برای پیروزی با هک کردن آزمونهای بد آموزش میدهند. و نه فقط آنها، بلکه من! من هم برای هک کردن آزمونهای بد آموزش دیده بودم و تا دههها بعد متوجه آن نشده بودم.
من زندگی کرده بودم انگار آن را درک کرده ام، اما بدون اینکه بدانم چرا. به عنوان مثال، من از کار کردن برای شرکت های بزرگ اجتناب کرده بودم. اما اگر می پرسیدی چرا، می گفتم به این دلیل که آنها دروغین یا بوروکراتیک هستند. یا فقط خال به هم زن هستند. من هرگز نفهمیدم که چه مقدار از بیزاری من از شرکت های بزرگ به این دلیل است که شما با هک کردن آزمون های بد برنده می شوید.
به طور مشابه، این واقعیت که آزمونها غیرقابل هک بودند، چیزهای زیادی از آنچه مرا به سمت استارتآپها جذب میکرد، بود. اما باز هم، من این را صریحاً متوجه نشده بودم.
من در واقع با تقریب های متوالی چیزی را به دست آورده بودم که ممکن است یک راه حل فرم بسته داشته باشد. من به تدریج آموزش خود را در هک کردن آزمون های بد بدون اینکه بدانم انجام می دهم، از بین برده بودم. آیا کسی که از مدرسه فارغ التحصیل شده است می تواند با دانستن نام این شیطان و گفتن برو بیرون، آن را از بین ببرد؟ به نظر می رسد ارزش امتحان کردن را دارد.
تنها صحبت صریح در مورد این پدیده احتمالاً باعث بهبود اوضاع می شود، زیرا بخش زیادی از قدرت آن از این واقعیت ناشی می شود که ما آن را مسلم می دانیم. بعد از اینکه متوجه آن شدید، به نظر می رسد فیل اتاق باشد، اما یک فیل کاملاً استتار شده است. این پدیده بسیار قدیمی و فراگیر است. و صرفاً نتیجه غفلت است. هیچ کس نمی خواست اوضاع اینگونه باشد. این فقط اتفاقی است که زمانی می افتد که یادگیری را با نمرات، رقابت و فرضیه ساده لوحانه غیر قابل هک شدن ترکیب کنید.
این کشف که دو مورد از چیزهایی که من بیشتر در مورد آنها گیج شده بودم – دروغ بودن دبیرستان و سختی وادار کردن بنیانگذاران به دیدن بدیهیات – هر دو علت یکسانی داشتند، بسیار ذهن آزار دهنده بود. نادر است که چنین بلوک بزرگی تا این حد دیر به جای خود بلغزد.
معمولاً وقتی این اتفاق می افتد، پیامدهایی در بسیاری از زمینه های مختلف دارد و این مورد نیز مستثنی نیست. به عنوان مثال، این نشان می دهد که هم می توان آموزش را بهتر انجام داد و هم چگونه می توان آن را اصلاح کرد. اما همچنین یک پاسخ بالقوه به سوالی را پیشنهاد می کند که به نظر می رسد همه شرکت های بزرگ دارند: چگونه می توانیم بیشتر شبیه یک استارتاپ باشیم؟ من الان نمی خواهم همه پیامدها را دنبال کنم. چیزی که من می خواهم در اینجا روی آن تمرکز کنم این است که این برای افراد چه معنایی دارد.
برای شروع، به این معنی است که اکثر بچه های جاه طلبی که از دانشگاه فارغ التحصیل می شوند، چیزی دارند که ممکن است بخواهند آن را از بین ببرند. اما همچنین نحوه نگاه شما به جهان را تغییر می دهد. به جای اینکه به انواع مختلف کاری که مردم انجام می دهند نگاه کنید و به طور مبهم به آنها به عنوان جذاب تر یا کمتر فکر کنید، اکنون می توانید یک سوال بسیار خاص بپرسید که آنها را به شیوه ای جالب مرتب می کند: تا چه حد در این نوع کار با هک کردن آزمون های بد برنده می شوید؟
اگر راهی برای تشخیص سریع آزمون های بد وجود داشت، مفید بود. آیا الگویی در اینجا وجود دارد؟ به نظر می رسد وجود دارد.
آزمونها را میتوان به دو دسته تقسیم کرد: آنهایی که توسط مقامات تحمیل میشوند و آنهایی که تحمیل نمیشوند. آزمونهایی که توسط مقامات تحمیل نمیشوند، ذاتاً غیرقابل هک کردن هستند، به این معنا که هیچ کس ادعا نمیکند که آنها آزمونهای چیزی بیش از چیزی هستند که واقعاً آزمایش میکنند. به عنوان مثال، یک مسابقه فوتبال صرفاً آزمونی است که چه کسی برنده می شود، نه اینکه کدام تیم بهتر است. می توانید این را از این واقعیت بفهمید که مفسران گاهی اوقات بعداً می گویند که تیم بهتر برنده شده است. در حالی که آزمونهایی که توسط مقامات تحمیل میشوند، معمولاً وکالتی برای چیز دیگری هستند. یک آزمون در کلاس قرار است نه تنها میزان عملکرد شما در آن آزمون خاص، بلکه میزان یادگیری شما در کلاس را نیز اندازه گیری کند. در حالی که آزمونهایی که توسط مقامات تحمیل نمیشوند ذاتاً غیرقابل هک کردن هستند، آنهایی که توسط مقامات تحمیل میشوند باید غیرقابل هک کردن شوند. معمولاً آنها اینطور نیستند. بنابراین به عنوان یک تقریب اولیه، آزمونهای بد تقریباً معادل آزمونهای تحمیل شده توسط مقامات هستند.
ممکن است در واقع دوست داشته باشید با هک کردن آزمون های بد برنده شوید. احتمالاً برخی از مردم این کار را می کنند. اما من شرط می بندم که اکثر افرادی که خود را در حال انجام این نوع کار می بینند، آن را دوست ندارند. آنها فقط این را مسلم می دانند که اینگونه است که جهان کار می کند، مگر اینکه بخواهید ترک تحصیل کنید و نوعی صنعتگر هیپی شوید.
من گمان می کنم بسیاری از مردم به طور ضمنی تصور می کنند که کار در زمینه ای با آزمون های بد، قیمتی است که برای کسب درآمد زیاد باید پرداخت کنند. اما من می توانم به شما بگویم که این نادرست است. قبلاً درست بود. در اواسط قرن بیستم، زمانی که اقتصاد از انحصارات تشکیل شده بود، تنها راه رسیدن به بالای هرم بازی کردن بازی آنها بود. اما اکنون درست نیست. اکنون راه هایی برای ثروتمند شدن با انجام کار خوب وجود دارد، و این بخشی از دلیلی است که مردم بسیار بیشتر از گذشته برای ثروتمند شدن هیجان زده هستند. وقتی بچه بودم، می توانستید مهندس شوید و چیزهای جالب بسازید، یا با تبدیل شدن به یک “مدیر اجرایی” پول زیادی به دست آورید. اکنون می توانید با ساختن چیزهای جالب پول زیادی به دست آورید.
با ضعیف شدن ارتباط بین کار و اقتدار، هک کردن آزمون های بد اهمیت کمتری پیدا می کند. فرسایش این پیوند یکی از مهم ترین روندهایی است که اکنون در حال وقوع است و ما تأثیرات آن را در تقریباً هر نوع کاری که مردم انجام می دهند می بینیم. استارتآپها یکی از بارزترین مثالها هستند، اما ما همین چیز را در نوشتن میبینیم. نویسندگان دیگر مجبور نیستند برای رسیدن به خوانندگان خود را به ناشران و ویراستاران تسلیم کنند. اکنون آنها می توانند مستقیم پیش بروند.
هر چه بیشتر در مورد این سوال فکر می کنم، خوشبین تر می شوم. به نظر می رسد این یکی از آن موقعیت هایی باشد که متوجه نمی شویم چیزی چقدر ما را عقب نگه داشته است تا زمانی که از بین برود. و من می توانم پیش بینی کنم که کل ساختمان جعلی فرو می ریزد. تصور کنید که چه اتفاقی می افتد وقتی بیشتر و بیشتر مردم شروع به پرسیدن از خود کنند که آیا می خواهند با هک کردن آزمون های بد برنده شوند و تصمیم بگیرند که این کار را نکنند. انواع کارهایی که در آنها با هک کردن آزمون های بد برنده می شوید، از استعداد محروم خواهند شد و انواع کارهایی که در آنها با انجام کار خوب برنده می شوید، شاهد هجوم جاه طلب ترین افراد خواهند بود. و با کاهش اهمیت هک کردن آزمون های بد، آموزش تکامل خواهد یافت تا ما را برای انجام آن آموزش ندهد. تصور کنید اگر این اتفاق بیفتد، جهان چه شکلی می تواند به خود بگیرد.
این نه تنها درسی است که افراد باید آن را از یاد ببرند، بلکه درسی است که جامعه باید آن را از یاد ببرد، و ما از انرژی آزاد شده زمانی که این کار را انجام دهیم، متعجب خواهیم شد.