استارتاپپاول گراهام

جدیت

جسیکا و من کلمات خاصی داریم که وقتی در مورد استارت‌آپ‌ها صحبت می‌کنیم، معنای خاصی دارند. بالاترین تعریفی که می‌توانیم برای بنیان‌گذاران بپردازیم این است که آن‌ها را «جدی» توصیف کنیم. این به تنهایی تضمینی برای موفقیت نیست. شما می‌توانید جدی باشید اما ناتوان باشید. اما زمانی که بنیان‌گذاران هم قدرتمند (کلمه دیگری از کلمات ما) و هم جدی هستند، آن‌ها تا حد امکان غیرقابل توقف هستند.

جدیت به نظر می‌رسد یک فضیلت خسته‌کننده و حتی ویکتوریایی باشد. به نظر می رسد کمی عجیب است که مردم در سیلیکون ولی به آن اهمیت می دهند. چرا اینقدر مهم است؟

وقتی کسی را جدی می‌نامید، در مورد انگیزه‌های او بیانیه‌ای می‌دهید. این بدان معناست که هم او به دلایل درست این کار را انجام می دهد و هم تمام تلاش خود را می کند. اگر انگیزه ها را به عنوان بردار تصور کنیم، به این معنی است که هم جهت و هم بزرگی درست است. اگرچه اینها البته به هم مرتبط هستند: زمانی که مردم به دلایل درست کاری را انجام می دهند، بیشتر تلاش می کنند. [1]

علت اهمیت انگیزه ها در سیلیکون ولی این است که بسیاری از مردم در آنجا انگیزه های اشتباهی دارند. راه اندازی یک استارتاپ موفق شما را ثروتمند و مشهور می کند. بنابراین بسیاری از افرادی که سعی در راه اندازی آنها دارند، به این دلایل این کار را انجام می دهند. به جای چه؟ به جای علاقه به مشکل به خاطر خود آن. این ریشه جدیت است. [2]

این همچنین نشانه بارز یک فرد خوره است. در واقع، زمانی که مردم خود را به عنوان «خوره‌های x» توصیف می کنند، منظورشان این است که به X به خاطر خود آن علاقه مند هستند، نه به خاطر اینکه علاقه مندی به X جالب است یا به خاطر آنچه می توانند از آن به دست آورند. آنها می گویند که به x اهمیت می دهند تا حدی که حاضرند به خاطر آن به نظر جالب نرسند.

علاقه واقعی به چیزی انگیزه بسیار قدرتمندی است – برای برخی افراد، قدرتمندترین انگیزه. [3] به همین دلیل است که جسیکا و من به دنبال آن در بنیانگذاران هستیم. اما همانطور که یک منبع قدرت است، یک منبع آسیب پذیری نیز هست. مراقب بودن شما را محدود می کند. جدیت نمی تواند به راحتی به شوخی های تمسخرآمیز پاسخ دهد یا ظاهر خنثی بی تفاوتی را به خود بگیرد. آنها بیش از حد اهمیت می دهند. آنها محکوم به این هستند که مرد مستقیم باشند. این یک عیب واقعی در دوران نوجوانی شماست، زمانی که شوخی های تمسخرآمیز و بی تفاوتی اغلب برتری دارند. اما بعداً به یک مزیت تبدیل می شود.

امروزه این امر رایج است که بچه هایی که در دبیرستان خوره بودند، بعداً به رئیس های بچه های باحال تبدیل می شوند. اما مردم نمی فهمند چرا این اتفاق می افتد. این فقط به خاطر این نیست که خوره ها باهوش ترند، بلکه به این دلیل هم هست که آنها جدی تر هستند. وقتی مشکلات سخت تر از مشکلات جعلی می شوند که در دبیرستان به شما داده می شود، اهمیت دادن به آنها شروع به اهمیت می کند.

آیا همیشه مهم است؟ آیا جدیت همیشه برنده می شوند؟ نه همیشه. احتمالاً در سیاست، در جرم یا در انواع خاصی از مشاغل که شبیه جرم هستند، مانند قمار، قانون جراحت شخصی، ترول ثبت اختراع و غیره اهمیت چندانی ندارد. همچنین در زمینه های علمی در انتهای طیف مهم نیستند. و اگرچه من به اندازه کافی نمی دانم که با اطمینان بگویم، ممکن است در برخی از انواع طنز اهمیت نداشته باشد: ممکن است بتوان کاملاً بدبین بود و باز هم بسیار خنده دار بود. [4]

با نگاهی به لیست رشته‌هایی که ذکر کردم، الگوی واضحی وجود دارد. به جز احتمالاً طنز، همه اینها انواع کاری هستند که من از طاعون اجتناب می‌کردم. بنابراین این می تواند یک اکتشاف مفید برای تصمیم گیری در مورد زمینه هایی باشد که می خواهید در آنها کار کنید: جدیت تا چه حد مهم است؟ که به نوبه خود احتمالاً می توان از شیوع خوره ها در صدر استنباط کرد.

در کنار «خوره»، کلمه دیگری که تمایل به همراهی با جدیت دارد، «ساده لوح» است. افراد جدی اغلب ساده لوح به نظر می رسند. این فقط به این دلیل نیست که انگیزه های دیگران را ندارند. آنها اغلب به طور کامل درک نمی کنند که چنین انگیزه هایی وجود دارد. یا ممکن است از نظر فکری بدانند که آنها این کار را می کنند، اما از آنجایی که آنها را احساس نمی کنند، آنها را فراموش می کنند. [5]

کار کردن کمی ساده لوحانه نه تنها در مورد انگیزه‌ها، بلکه باور کنید یا نه، در مورد مشکلاتی که روی آن‌ها کار می‌کنید نیز کار می‌کند. خوش بینی ساده لوحانه می تواند جبران پوسیدگی بیت شود که تغییر سریع در اعتقادات تثبیت شده ایجاد می کند. شما به درون مشکلی شیرجه می‌زنید و می‌گویید “چقدر سخت می‌تواند باشد؟”، و سپس پس از حل آن می‌آموزید که تا همین اواخر حل‌ناشدنی بود.

ساده لوحی برای هر کسی که می خواهد پیچیده به نظر برسد یک مانع است، و این یکی از دلایلی است که روشنفکران بالقوه درک سیلیکون ولی را بسیار دشوار می دانند. برای چنین افرادی استفاده از کلمه “جدیت” خارج از نقل قول های ترسناک از زمانی که اسکار وایلد “اهمیت جدی بودن” را در سال 1895 نوشت، بی خطر نبوده است. و با این حال، زمانی که بر روی سیلیکون ولی زوم می کنید، درست در مغز جسیکا لیوینگستون، چیزی است که دید اشعه ایکس او در بنیانگذاران به دنبال آن است. جدیت! چه کسی فکرش را می کرد؟ خبرنگاران به معنای واقعی کلمه نمی توانند باور کنند که بنیانگذاران شرکت هایشان را برای بهتر کردن دنیا راه اندازی کرده اند. به نظر می رسد این وضعیت برای تمسخر ساخته شده است. چگونه این بنیانگذاران می توانند آنقدر ساده لوح باشند که متوجه نشوند چقدر نامحتمل به نظر می رسند؟

اگرچه کسانی که این سوال را می پرسند متوجه آن نمی شوند، اما این یک سوال بلاغی نیست.

البته خیلی از بنیانگذاران آن را جعل می کنند، به خصوص ماهی های کوچک تر و ماهی های کوچک تر به زودی. اما همه آنها اینطور نیستند. تعداد قابل توجهی از بنیانگذاران وجود دارند که واقعاً به مشکلی که حل می کنند علاقه مند هستند، عمدتاً به خاطر خود آن.

چرا نباید باشد؟ ما مشکلی نداریم که باور کنیم مردم به تاریخ یا ریاضیات یا حتی بلیط اتوبوس قدیمی به خاطر خودشان علاقه مند هستند. چرا نمی تواند افرادی به خودروهای خودران یا شبکه های اجتماعی به خاطر خودشان علاقه مند باشند؟ وقتی از این زاویه به سوال نگاه می کنید، به نظر می رسد واضح است که چنین افرادی وجود خواهند داشت. و آیا این احتمال وجود ندارد که علاقه عمیق به چیزی منبع انرژی و تاب آوری بزرگی باشد؟ در هر زمینه دیگری چنین است.

سوال واقعا این است که چرا ما نقطه کور در مورد تجارت داریم؟ و پاسخ به این سوال اگر به اندازه کافی تاریخ بدانید واضح است. برای بیشتر تاریخ، کسب درآمد زیاد از نظر فکری چندان جالب نبوده است. در دوران پیش از صنعتی، هرگز از سرقت دور نبود، و برخی از حوزه‌های تجارت هنوز آن ویژگی را حفظ می‌کنند، با این تفاوت که از وکلا به جای سرباز استفاده می‌کنند.

اما حوزه‌های دیگری از کسب‌وکار وجود دارند که کار در آنها واقعاً جالب است. هنری فورد بیشتر وقت خود را صرف کار بر روی مشکلات فنی جالب می کرد و در چند دهه اخیر روند در آن جهت سرعت گرفته است. اکنون بسیار راحت تر از 50 سال پیش می توانید با کار بر روی چیزی که به آن علاقه دارید درآمد زیادی کسب کنید. و این، به جای اینکه چقدر سریع رشد کنند، ممکن است مهم‌ترین تغییری باشد که استارت‌آپ‌ها نشان می‌دهند. اگرچه در واقع، این واقعیت که کار واقعا جالب است بخش بزرگی از دلیل انجام آن با این سرعت است. [6]

آیا می توانید تغییری مهمتر از تغییر در رابطه بین کنجکاوی فکری و پول تصور کنید؟ اینها دو تا از قدرتمندترین نیروها در جهان هستند و در طول زندگی من به طور قابل توجهی سازگارتر شده اند. چگونه می توانید از تماشای چنین اتفاقی به صورت واقعی هیجان زده نباشید؟

من منظورم این بود که این مقاله به طور کلی در مورد جدیت باشد، و حالا من دوباره در مورد استارت‌آپ‌ها صحبت کرده‌ام. اما فکر می‌کنم حداقل به عنوان مثالی از یک nerd x در طبیعت عمل می‌کند.

پانوشت:

[1] جالب است که چه راه های مختلفی برای جدی نبودن وجود دارد: اینکه کنایه آمیز باشید، اینکه ظاهراً باهوش باشید، اینکه به طور قابل توجهی فضیلت مند باشید، اینکه باحال باشید، اینکه پیچیده باشید، اینکه متعصب باشید، اینکه لاف بزنید، اینکه چاپلوسی کنید، اینکه به دنبال فرصت باشید. این الگو نشان می‌دهد که صداقت یک سر یک طیف نیست، بلکه هدفی است که می‌توان در چندین بعد از آن دور شد.

یکی دیگر از چیزهایی که در مورد این لیست متوجه می شوم این است که شبیه لیستی از رفتارهای مردم در توییتر است. هر چیز دیگری که رسانه های اجتماعی هستند، یک فهرست واضح از راه های جدی نبودن هستند.

[2] انگیزه‌های مردم در سیلیکون ولی به همان اندازه که در هر جای دیگری متنوع است. حتی بنیانگذارانی که بیشتر از روی پول انگیزه دارند، تمایل دارند تا حدودی به مشکلی که حل می‌کنند علاقه مند باشند، و حتی بنیانگذارانی که بیشتر به مشکلی که حل می‌کنند علاقه مند هستند، همچنین ایده ثروتمند شدن را دوست دارند. اما در نسبت نسبی انگیزه های بنیانگذاران مختلف تفاوت زیادی وجود دارد.

و وقتی از انگیزه‌های «اشتباه» صحبت می‌کنم، منظور من اشتباه اخلاقی نیست. هیچ چیز از نظر اخلاقی اشتباه نیست که برای کسب درآمد یک استارت‌آپ راه اندازی کنید. منظورم فقط این است که آن استارت‌آپ‌ها عملکرد خوبی ندارند.

[3] قدرتمندترین انگیزه برای اکثر مردم احتمالا خانواده است. اما کسانی هستند که کنجکاوی فکری برای آنها اولویت دارد. پل هالموس در زندگینامه (عجيب) خود به صراحت می گوید که برای یک ریاضیدان، ریاضیات باید قبل از هر چیز دیگری، از جمله خانواده، قرار گیرد. که حداقل به این معنی است که برای او اینطور بود.

[4] جالب است که، همانطور که کلمه “خوره” حتی زمانی که به عنوان استعاره استفاده می شود به صداقت اشاره دارد، کلمه “سیاست” به برعکس آن اشاره دارد. این فقط در سیاست واقعی نیست که صداقت به نظر می رسد یک مانع باشد، بلکه در سیاست اداری و سیاست دانشگاهی نیز همینطور است.

[5] به نظر رسیدن ساده لوح در اکثر کشورهای اروپایی نسبت به آمریکا خطای اجتماعی بزرگتری است و این ممکن است یکی از دلایل ظریف‌تر باشد که استارت‌آپ‌ها در آنجا کمتر رایج هستند. فرهنگ بنیانگذار کاملاً در تضاد با بدبینی پیچیده است.

جدی‌ترین بخش اروپا اسکاندیناوی است و جای تعجب نیست که این منطقه همچنین بالاترین تعداد استارت‌آپ‌های موفق به ازای هر نفر را دارد.

[6] بخش زیادی از تجارت schleps است و احتمالاً همیشه هم خواهد بود. اما حتی بودن یک استاد هم تا حد زیادی schleps است. جمع آوری آمار در مورد نسبت های schleps مشاغل مختلف جالب خواهد بود، اما من حدس می زنم که آنها به ندرت کمتر از 30٪ باشند.

منبع:http://www.paulgraham.com/earnest.html

محمد مهدی دوستی

بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست / در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی

نوشته های مشابه

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا