تفکر صحیح

پیش از پانوپتیکون، غول یک‌چشم بود

در ادیسه، اودیسه و مردانش به جزیره سایکلاپس‌ها می‌رسند؛ قبیله‌ای از غول‌ها که بدون قانون، شهر یا جامعه زندگی می‌کنند. در میان آنها، پولیفموس، پسر هیولاصفتِ پوزئیدون، قرار دارد. وقتی اودیسه وارد غار او می‌شود، انتظار چیزی را دارد که هر مسافر یونانی انتظارش را داشت: زنیا (xenia)، یا همان مهمان‌نوازی مقدس.

طبق این قانون باستانی، میزبان موظف بود به غریبه‌ها خوشامد بگوید، به آنها غذا و امنیت بدهد و تنها پس از آن نامشان را بپرسد. این صرفاً یک تعارف نبود؛ بلکه یک قانون اخلاقی بود که توسط خود زئوس نظارت می‌شد—زئوس زنیوس، حامی مسافران.

اما پولیفموس این اصل را به کلی زیر پا می‌گذارد.

او تخته‌سنگی را جلوی ورودی غار می‌کوبد و اودیسه و مردانش را به دام می‌اندازد. سپس، یکی‌یکی آنها را می‌بلعد.

سایکلاپس نه مهمان‌نوازی را می‌شناسد، نه رضایت و نه عمل متقابل را. او فقط زور را می‌شناسد. و در آن لحظه، او به چیزی فراتر از یک هیولا تبدیل می‌شود. او به اولین پانوپتیکون بدل می‌گردد: موجودی که همه چیز را می‌بیند، همه چیز را کنترل می‌کند و هیچ راه فراری باقی نمی‌گذارد.

سایکلاپس به‌مثابه اولین پانوپتیکون

قرن‌ها بعد، دیگران ساختاری به نام پانوپتیکون را تصور کردند—طرحی که در آن یک ناظر می‌توانست همه را بدون دیده شدن تماشا کند؛ یک سیستم کنترل بی‌نقص که بر پایه «دیده‌شدن» بنا شده بود.

اما هومر پیش از آن به ما نشان داده بود که چنین دنیایی چگونه است.

غار سایکلاپس یک پانوپتیکون است.

این یک دنیای واحد و محصور است که در آن یک چشم بر همه چیز نظارت دارد و هیچ چیز از آن نمی‌گریزد.

دولت مدرن نیز، همچون پولیفموس، وظیفه مهمان‌نوازی خود را رها کرده است. به جای خوشامدگویی به مسافر، او را تحت نظر می‌گیرد. به جای ارائه امنیت، شفافیت را طلب می‌کند. به جای حفاظت از آزادی، انطباق و کنترل را تحمیل می‌کند.

توافق ضمنی تمدن – اینکه افراد می‌توانند داوطلبانه با یکدیگر تعامل داشته باشند – مورد خیانت قرار گرفته است.

مرزها، مقررات و پانوپتیکون‌های دیجیتال به تخته‌سنگ‌های ورودی غار تبدیل می‌شوند.

و با این حال، فرد نیز، همچون اودیسه، ناتوان نیست.

وقتی در دام زور عریان گرفتار می‌شود، به هوش و ذکاوت روی می‌آورد.

تولد «هیچ‌کس»

وقتی پولیفموس نام اودیسه را می‌پرسد، او پاسخ می‌دهد: «Οὖτις»—هیچ‌کس.

بعدها، زمانی که اودیسه غول را با سیخی گداخته کور می‌کند، پولیفموس از درد فریاد می‌کشد و کمک می‌طلبد. اما وقتی سایکلاپس‌های دیگر می‌پرسند چه کسی به او آسیب زده، پاسخ می‌دهد: «هیچکس دارد من را می‌کشد!»

آنها این موضوع را به عنوان یک مجازات الهی نادیده می‌گیرند و او را تنها می‌گذارند تا رنج بکشد.

اودیسه با انکار نام خود، پانوپتیکون را شکست می‌دهد.

او چشم همه‌بین را نه با خشونت، بلکه با «عدم تقارن اطلاعات» کور می‌کند—با یک ترفند زبانی ساده.

در آن لحظه، گمنامی به آزادی تبدیل می‌شود.

امروزه، غول‌ها دیگر موجوداتی اساطیری نیستند. آنها بوروکراسی‌ها و شبکه‌های نظارتی هستند که هر تراکنش، حرکت و فکری را رصد می‌کنند. قدرت آنها از «دیده‌شدن» ناشی می‌شود؛ ضعفشان در «نادیدنی‌ها» نهفته است.

زی‌کش (Zcash)، اودیسه مدرن است؛ نه با زور بازو، بلکه با ریاضیات.

این فناوری، سایکلاپسِ نظارت را با استفاده از «اثبات با دانش صفر» (zero−knowledgeproofs) کور می‌کند: دانایی بدون افشا، حقیقت بدون هویت.

وقتی قدرت نام تو را می‌طلبد، زی‌کش پاسخ می‌دهد: هیچ‌کس.

وسوسه غرور

اما اسطوره با پیروزی به پایان نمی‌رسد.

همان‌طور که اودیسه با کشتی دور می‌شود، نمی‌تواند در برابر وسوسه فاش کردن هویت واقعی‌اش مقاومت کند. او نام واقعی خود را بر سر پولیفموس فریاد می‌زند و از پیروزی خود می‌گوید. سایکلاپس به درگاه پوزئیدون برای انتقام دعا می‌کند و سفر بازگشت اودیسه به ده سال رنج تبدیل می‌شود.

این نیز هشداری برای ماست.

هر بار که حریم خصوصی را با راحتی معامله می‌کنیم، هر بار که آنچه را باید پنهان بماند آشکار می‌سازیم، اشتباه اودیسه را تکرار می‌کنیم. ما دوباره نام خود را به پانوپتیکون می‌دهیم.

غرور (Hubris)، مایه سقوط انسان‌های آزاد است. خرد در خویشتن‌داری نهفته است؛ در دانستن اینکه چه زمانی باید «هیچ‌کس» باقی ماند.

قانون اخلاقی آزادی

ادیسه فقط داستانی درباره بقا نیست؛ بلکه فلسفه‌ای درباره تمدن است.

سایکلاپس نماینده زور بی‌قانون است.

اودیسه نماینده خرد و تبادل داوطلبانه است، یعنی بنیان یک جامعه آزاد.

وقتی سایکلاپس به مهمان‌نوازی احترام نمی‌گذارد، تمدن به ورطه اجبار سقوط می‌کند.

وقتی اودیسه نقشه فرار را طراحی می‌کند، او به معنای واقعی کلمه، ماشین آزادی را می‌سازد.

امروزه، آن ماشین دیگر مکانیکی نیست، بلکه رمزنگاری‌شده (cryptographic) است. به جای سیخ‌های چوبی، در کدهای منبع‌باز (opensource) ساخته می‌شود. اما معماری اخلاقی آن یکسان است.

آزادی اعطا نمی‌شود؛ بلکه مهندسی می‌شود. و هر عمل داوطلبانه برای حفظ حریم خصوصی، هر تراکنش محافظت‌شده، هر امتناع از دیده‌شدن، آن سیخ را عمیق‌تر در چشم پانوپتیکون فرو می‌کند.

وقتی بپرسند چه کسی آنها را به چالش کشید، باشد که تنها یک پاسخ بشنوند:

هیچ‌کس.

منبع: https://x.com/arjunkhemani/status/1976248779746795890

محمد مهدی دوستی

بیرون ز تو نیست هر چه در عالم هست / در خود بطلب هر آنچه خواهی که تویی

نوشته های مشابه

همچنین ببینید
بستن
دکمه بازگشت به بالا