اخیراً زمانی را صرف فکر کردن درباره این کردم که شرکتهایی که در نهایت بسیار موفق میشوند، در روزهای اولیه چه کارهایی انجام میدهند. به فهرست زیر رسیدم. این موارد بر اساس تجربه شخصی است و مطمئنم استثناهای زیادی وجود دارد. اگرچه بسیاری از استارتاپهای ناموفق هم برخی از این کارها را انجام میدهند، اما به نظرم تلاش برای تطابق با این الگوها ارزشمند است.
1- وسواس نسبت به کیفیت محصول/تجربه کاربری
تقریباً کمی بیش از حد وسواس دارند—زمان زیادی را صرف جزئیاتی میکنند که در نگاه اول چندان مهم به نظر نمیرسند. بنیانگذاران این شرکتها طوری واکنش نشان میدهند که گویی درد فیزیکی احساس میکنند وقتی چیزی در محصول درست نیست یا کاربر تجربه بدی از پشتیبانی مشتری دارد. هرچند به راهاندازی سریع و تکامل تدریجی اعتقاد دارند، اما معمولاً چیزهای بیکیفیت را عرضه نمیکنند. (این بهانهای برای دیر راهانداختن نیست. احتمالاً شما هم دارید زیادی تعلل میکنید.)
به عنوان بخشی از این موضوع، آنها هیچ واسطهای بین بنیانگذاران و کاربران قرار نمیدهند. بنیانگذاران خودشان کارهایی مثل فروش و پشتیبانی مشتری را انجام میدهند.
2- وسواس نسبت به استعدادها
بنیانگذاران به کیفیت تیم خود بسیار افتخار میکنند و هر کاری میکنند تا بهترین افراد را جذب کنند. همه میگویند که فقط میخواهند بهترینها را استخدام کنند، اما بنیانگذاران برتر روی این موضوع هیچ مصالحهای نمیکنند. اگر اشتباهی در استخدام مرتکب شوند، خیلی سریع آن را اصلاح میکنند.
و خیلی آهسته استخدام میکنند. آنها از داشتن کارمند صرفاً برای پر کردن پست سازمانی لذت نمیبرند و در ابتدا خودشان کارهای سخت را انجام میدهند.
به عنوان بخشی از این موضوع، آنها واقعاً روی شکلدهی فرهنگ درست شرکت تمرکز میکنند.
3- بیان چشم انداز شرکت در چند کلمه واضح
این ویژگی در مقایسه با شرکتهایی که برای توضیح خود به جملات پیچیده و طولانی نیاز دارند، بسیار جلب توجه میکند—چنین شرکتهایی معمولاً هرگز واقعاً موفق نمیشوند. همچنین، آنها میتوانند توضیح دهند که چرا موفق خواهند شد، حتی اگر دیگرانی که همین مشکل را هدف گرفتهاند شکست خورده باشند، و بینش روشنی درباره این دارند که چرا بازارشان عالی است.
به طور کلی، ارتباطات بسیار خوبی دارند.
4- درآمدزایی از همان ابتدا
اغلب به محض جذب اولین کاربر، درآمدزایی میکنند.
5- سرسخت و خونسرد هستند
بنیانگذاران شرکتهای بزرگ همیشه سرسخت و آرام هستند. هر استارتاپی گاهی به نظر میرسد در آستانه شکست است—گاهی چند بار در یک روز—اما بنیانگذاران شرکتهای واقعاً موفق طوری رفتار میکنند که گویی اسلحه میکشند و خلافکار را میزنند، بدون اینکه ذرهای تمرکزشان را از دست بدهند.
سرسختی را میتوان پرورش داد؛ من دیدهام که بنیانگذارانی که در ابتدا ضعیف به نظر میرسیدند، خیلی سریع به این ویژگی دست یافتهاند.
6- هزینهها را پایین نگه میدارند
علاوه بر استخدام آهسته، در ابتدا بسیار کمخرج هستند. جالب اینجاست که شرکتهایی که این کار را نمیکنند (و معمولاً شکست میخورند) اغلب با این توجیه که “ما واقعاً بزرگ فکر میکنیم” این رفتار را توجیه میکنند. وقتی همه چیز به خوبی پیش میرود، گاهی هزینهها را به شدت افزایش میدهند، اما فقط در جاهایی خرج میکنند که واقعاً مهم است.
7- چیزی میسازند که گروه کوچکی از کاربران عاشقش میشوند!
پاول بوخیت اولین کسی بود که این نکته را به من گوشزد کرد، اما واقعاً درست است. استارتاپهای موفق تقریباً همیشه با یک هسته اولیه از کاربران فوقالعاده راضی شروع میکنند که به محصولشان وابسته میشوند و سپس از آنجا گسترش مییابند. استراتژی ساختن چیزی که تعداد زیادی از مردم “نسبتاً دوست دارند”، از نظر تجربی به همین اندازه جواب نمیدهد.
8- رشد ارگانیک دارند
معمولاً نسبت به راهبردهای غیرارگانیک مانند قراردادهای بزرگ شراکتی یا (به میزان کمتری) روابط عمومی شکاک هستند. قطعاً برای راهاندازی استارتاپشان مراسم رسانهای عظیم برگزار نمیکنند. بنیانگذاران متوسطالمرتبه برای پاسخ به آرزوی رشدشان، روی لانچهای پرسر و صدای روابط عمومی تمرکز میکنند.
9- روی رشد متمرکز هستند
بنیانگذاران همیشه از آمار کاربران و درآمدشان باخبرند. هرگز وقتی از آنها میپرسید تردید نمیکنند. برای هفته، ماه و سال بعد هدفهایی دارند که میخواهند به آنها برسند.
10- بین تمرکز بر رشد و تفکر استراتژیک درباره آینده تعادل برقرار میکنند
برنامههای روشنی دارند و نظر محکمی درباره چیزی که میخواهند بسازند دارند؛ نظری که کسی نمیتواند آنها را از آن منصرف کند. اما بیشتر از اینکه به ساختن برنامههای استراتژیک چندساله بپردازند، روی اجرا در لحظه تمرکز میکنند.
نمونه دیگر این ویژگی، انتخاب پروژههای “در اندازه مناسب” برای شروع است. نمیتوان از صفر به یک غول رسید؛ باید چیزی پیدا کرد که نه خیلی بزرگ باشد و نه خیلی کوچک. به نظر میرسد آنها استعداد ذاتی برای تشخیص پروژههای با اندازه مناسب دارند.
11- کارهایی میکنند که مقیاسپذیر نیستند
پاول گراهام درباره این موضوع نوشته است. بهترین بنیانگذاران این اصل را به شکلی غیرعادی پیش میبرند.
12- نگرش “هرچه لازم باشد انجام میدهم” دارند
برخی جنبههای مدیریت استارتاپ خوشایند نیست. بنیانگذاران متوسط سعی میکنند افرادی را برای بخشهایی که دوست ندارند استخدام کنند. بنیانگذاران بزرگ هر کاری که به نفع شرکت باشد انجام میدهند، حتی اگر به آن بخش از کسبوکار “علاقهای” نداشته باشند.
13- اولویتبندی را به خوبی انجام میدهند
در هر روز، ۱۰۰ کار معقول وجود دارد که میتوانید انجام دهید. به راحتی ممکن است غرق آتشسوزی پروژه شماره ۷ شوید، یا حتی زمان را در یک رویداد شبکهسازی بگذرانید—کاری که احتمالاً در ردههای ۹۰م اولویتبندی قرار میگیرد. بنیانگذاران واقعاً موفق هر روز با پشتکار مطمئن میشوند که دو یا سه اولویت اصلیشان را انجام میدهند (و البته اولویتهای درست را تشخیص میدهند) و بقیه موارد را نادیده میگیرند.
14- بنیانگذاران آن ها، آدم های خوبی هستند
مطمئنم این مورد همیشه صدق نمیکند، اما موفقترین بنیانگذارانی که میشناسم از حد متوسط خوشبرخوردترند. آنها سرسخت، بسیار رقابتی و بیرحم هستند، اما در اصل انسانهای خوبی هستند.
15- از تظاهر به راهاندازی استارتاپ هیجان زده نمیشوند
برایشان موفقیت مهم است، نه انجام حرکات ظاهری برای به نظر موفق رسیدن. از داشتن یک شرکت “واقعی” هیجان نمیگیرند؛ زمان زیادی را صرف مصاحبه با وکلا و حسابداران یا رفتن به رویدادهای شبکهسازی نمیکنند. آنها میخواهند برنده شوند و زیاد به ظاهر کارشان اهمیت نمیدهند.
یکی از دلایل اهمیت فوقالعاده این موضوع این است که آنها حاضرند روی چیزهایی کار کنند که به نظر پیشپاافتاده میرسند، مثل یک وبسایت که اجازه میدهد روی تختبادی در خانه کسی بمانید. اکثر بهترین ایدهها در ابتدا احمقانه به نظر میرسند، و اگر بیشتر به ظاهر اهمیت دهید تا ماهیت، دلتان نمیخواهد مردم به شما بخندند. راهاندازی شرکتی که مردم به آن میخندند اما بیوقفه رشد میکند، بسیار بهتر از شرکتی است که دفتر زیبایی دارد و جدی به نظر میرسد، اما همیشه “دو فصل دیگر” تا شروع رشد فاصله دارد.
16- کارها را به سرانجام می رسانند
بنیانگذاران متوسط زمان زیادی را صرف حرف زدن درباره برنامههای بزرگ میکنند؛ بهترین بنیانگذاران ممکن است روی چیزهای کوچکی کار کنند، اما آنها را با سرعت فوقالعادهای انجام میدهند. هر بار که با آنها صحبت میکنید، چند کار جدید انجام دادهاند. حتی اگر روی پروژههای بزرگ کار میکنند، به صورت افزایشی بخشهای کوچک را تکمیل میکنند و پیشرفت ملموسی دارند—هرگز برای یک سال ناپدید نمیشوند و سپس ناگهان یک پروژه عظیم تمامشده ارائه نمیدهند. و قابل اعتماد هستند—اگر قولی بدهند، حتماً انجام میشود.
17- سریع حرکت میکنند
در مورد همه چیز سریع تصمیم میگیرند. به ایمیلها سریع پاسخ میدهند. این یکی از بارزترین تفاوتهای بین بنیانگذاران بزرگ و متوسط است. بنیانگذاران بزرگ، ماشینهای اجرایی هستند.
منبع: https://blog.samaltman.com/super-successful-companies